saied

باید بروم

صدایی از بیشه مرا می خواند

و در اینجا هجومی سرد

چنگ درد می اندازد

باید انگار ببندم بارم

و همین امشب باید بروم

 

سهم این ثانیه ها بیماریست

و در آغوش کسی سایه ی من پندار نیست

دست هایم هم تنهاست

و حصاری سرد بر گرد نفس هایم است

 

می برم در آب پایم را من

تا عبور خنک آب بر آن بوسه زند

گامهایم خسته اند

چشمهایم خسته

بازوانم خسته

 

زن همسایه فریاد می زند:

"باز هم گریه ... باز هم فریاد... بس کن دیگر"

آری...

بی گمان باید بروم جاییکه

مردمانش هرگز

صبح تا شب

باعث نشوند دردهایم را

عارض نشوند ناله هایم را

باید که همین امشب بروم


 

به این دل دیونه راه گریزوساده بستم
 
 
 
    اکنون زمانه ای است که ما در یک روز چند بار عاشق می شویم .
    اکنون زمانه ای است که عشق را فقط در ویترین مغازه های کتاب فروشی میتوان دید.
اکنون زمانه ای است که عشق را به بها میتوان خرید.
زمانه ای که ما در آن هستیم یادمانه تکرارها دروغ ها بیوفایی ها و شکستن ها است.
زمانه ای که تکرار عادت است دروغ سنت است بی وفایی قانون است و شکستن مکتب
است.     در این زمانه ما به سادگی به دیگری به دروغ می گوییم دوستت دارم
جملات عاشقانه ی پوشالی را هی زیر لب تکرار می کنیم تا با ما باشد و باور کند.
سپس بعد از چند روز شمع و پروانه شدن و استفاده از آتش و خاموش کردن آن به آیین
بی وفایی روی می آوریم و او را در هم می شکنیم و به او می گوییم من عاشق تو
نبودم و دلم پیش دیگری است به همین سادگی به همین سادگی
خدا جونم....
 
برای من نوشته گذشته ها گذشته تمام قصه ها هوس بود
 
 
برا او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود
 
 
کاشکی خبر نداشتی دیونه نگاتم
 
 
یه مشت خاک ناچیز افتاده ای به زیر پاتم

توی ساحل روی شنها قایقی به گل نشسته

یکی با چشمای گریون گوشه ای تنها نشسته

نگاه پر اضطرابش به افق به بینهایت

ساکته اما تو قلبش داره یک دنیا شکایت

تو چشاش حلقه ی اشکه توی قلبش غم دنیا

منتظر به راه یاره تا بیاد امروز و فردا

باورش نمیشه عشقو همه دنیاش زیر ابه

تنها مونده توی ساحل زندگی براش عذابه

خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمیره

همه دنیاش زیر آب و خودشم به غم اسیره

دست بی رحم زمونه عشقشو برده به دریا

حالا از خودش می پرسه میادش آیا آیا؟

عاشقی که تنها باشه توی دنیا نمیمونه

دل عاشقو شکستن شده کار این زمونه

شده کار این زمونه

                             تقدیم به تمام عاشقا

چه.........

چه شلوغی مرموزی...
چه تاریکی ممتدی... بی روزنه و به نظر بی انتها...
ماهی تنگ کوچک مان امروز مثل همیشه دیگر نمی چرخد....آرام آرام در بستر تنگ کوچک خویش مانده است ... نمی دانم شاید کسی در گوشش زمزمه کرده است :" این تنگ گرد است و کوچک...ابتدا و انتهایش یکیست ..."معادله اقتصادی او هم مثل من بی جواب و بی توازن مانده ...عرضه بیش از تقاضا ... مگر او چه می خواهد جز ارتفاعی که هر چه میرود به انتهایش نرسد...  وجودی که غرق او شود بی هیچ شک و شبهه ای ...دلش گرمی آفتابی را می خواهد که مستقیم و بیواسطه پولک های سردش را دوباره تکاپو بخشد... خسته است از شیشه به ظاهر شفافی که دور تادورش را احاطه کرده است ...از لزجی ته این تنگ کم عمق هراسان است... و از نگاه ها و انگشت هایی که گه گداری او را به دیگری نشان می دهد و چیزهایی در گوشش زمزمه می کند...
انگار امروز اوهم مثل روزهای دیگرش نیست...
چقدر تنهاست...

برو ای هم بغض باران ...
برو ای همسفر جاده های سرد...
برو ای همدرد گریه ... هم بغض باران
خدا حافظ .. خدا حافظ ...
برو نگاهم بدرقه راهت ...
برو مسافر ... اشک من دیگر نمیریزد
به یاد خاطرات تو ... چشمهایم رو می بندم
خدا حافظ .. خدا حافظ .. برو ای هم بغض باران
خدا حافظ ... همدرد غمهایم .. دیگر نمیبارم ...
برو دیگر که دلتنگم ... برو هم بغض شیشه
برو مسافر ... خدا حافظ ... خدا حافظ ...
برو ای هم بغض باران ، برو اشک شبانه ام بدرقه راهت
کسی دیگر نمیماند ... در قلب سنگی من
کسی دیگر نمیخواند ، بی تو از دو چشم من
کسی دیگر نمیماند ... بجز یاد قلب مهربانت
کسی جایت رانمیگیرد .. برو ای هم بغض باران
خدا حافظ ... خدا حافظ ... برو دیگر اشک من بدرقه راهت
برو ای هم بغض باران ... که دیگر بی تو نمیخندم
که دیگر بی تو نمیخندم ... بی تو نمیخندم ...
برو بی تو دیگر نمیخوانم ... ~
صدای گیتاری شکسته ... در افق های نگاهت ...
که دیگر اشکی نمیریزم به روی سیم گیتارم .
برو دیگر نمیخوانم ... برو دیگر که دلتنگم ...
من این آخرین شعرم را برای تو میخوانم ... ~
برو ای هم بغض باران .... ~
خدا حافظ ... خدا حافظ .... ~
~~~~~~~~~~~~~~~~~

برو ، نگاهم که دیگر بی تو خواهد مرد ...
برو دست سردم را که دیگر نمیخواهی
نگاه تلخ این دنیا ... نمیگوید ... بمان با من ...
نگاه سرد این پاییز نمیماند.
یاد پرستوهای عاشق ... یاد اون لحظه های بودن ها ..
در آن غمگین ترین شبها ... نگاهم از غم رفتنت مرد ...
برو دیگر که دلتنگم ...
میخوانم ، بی تو بر مزار خاطراتم ، قصه بودن نمیخواهم ...
~~~~~~~~~~~~~~~~~
میمیرم برات
میمیرم برات ~ نمیدونستی میمیرم بی تو, بدون چشات ~
رفتی از برم ~ تو نمیدونستی که دلم وصل به ساز صدات ~
آرزوم که بدونی عاشقتم و میمیرم برات ~ میمیرم برات ... ~
عاشقم هنوز ~ نمیخواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم ~
گفتی من میرم ،تو میخواستی بری تا فرداها گل خوشگلم ~
برو راهی نیست تا فرداها یار خوشگلم ~ بمون با دلم ... ~
سفرت بخیر ~ اگه میری از اینجا تک و تنها ، تا یه شهر دور ~
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور ~
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور ~ به یه راه دور ... ~
سفرت بخیر ~ برو گر شکستی زمن میتونی دوباره بساز ~
از دلی شکسته و نا امید و خسته تو بازم غروب ~
از دلی شکسته و نا امید خسته تو بازم غروب ~ تو بازم غروب ...~
نمیخوام بیایی ~ نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی ~
نمیخوام ازت ، نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تو تموم بشی ~
برو تا بزرگی میخوام که فقط آرزوم بشی ~ آرزوم بشی ... ~
نمیخوام بیایی ~ نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی ~
نمیخوام ازت ، نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تو تموم بشی ~
برو تا بزرگی میخوام که فقط آرزوم بشی ~ آرزوم بشی ... ~
نمیخوام بیایی ~ نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی ~
نمیخوام ازت ، نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تو تموم بشی
برو تا بزرگی میخوام که فقط آرزوم بشی ~ آرزوم بشی ... ~
~

دارایی

اشكي كه بي‌صداست

پشتي كه بي‌پناست

دستي كه بسته است

پايي كه خسته است

دل را كه عاشق است

حرفي كه صادق است

شعري كه بي‌بهاست

شرمي كه آشناست

دارايي من است

ارزاني شماست

پروردگارا               

پروردگارا                به من آرامش ده

                                                       تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم

                                       دلیری ده

                                       تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

                         بینش ده

                         تا تفاوت این دو را بدانم

        مرا فهم ده

       تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن

مطابق میل من رفتار کنند.

 

ای که طوفان در دلم انگیختی

    تو مرا از نو به عشق آمیختی

         ای نفس هایت نسیم سبزه زار

              سقف خانه پر شد از عطر بهار

                  ای دو چشمت رنگ دشت سوخته

                      آتشی در جا من افروخته

       رخت عشقی بر تن عریان من

     بوسه هایت نم نم باران من

 گاهی از من عاشقانه یاد کن

          تو به یادم بوسه ای بر باد کن

دریا

 
 

به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست           

 

 چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست !

 

درين ساحل كه من افتاده ام خاموش،

 

غمم دريا، دلم تنهاست .

 

وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست !

 

*****

 

خروش موج، با من مي كند نجوا،

 

كه : - « هر كس دل به دريا زد رهائي يافت !

 

كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت ... »

 

*****

 

مرا آن دل كه بر دريا زنم، نيست !

 

ز پا اين بند خونين بر كنم نيست ،

 

اميد آنكه جان خسته ام را ،

 

به آن ناديده ساحل افكنم نيست

برای مریم

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ، ترا با

لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ

آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای

در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید ،

با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی ازجنس غروبِ

ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی

نمی دانم چرا، شاید خطا کردم

و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا، تا کی،برای چه؟

ولی رفتی و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره

با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بالهایش غرق دراندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو

تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو

هزاران باردر هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آن که می دانم تو هرگزیاد من را

با عبورخود نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام

برگرد!

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

ومن در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت

دعا کردم.

 محبوب من :

 

 دلتنگم...

     دلتنگ روزهاي گذشته...

             لحظه هايي كه هيچ كس ما رو اذيت نمي كرد...

 لحظه هايي كه با هم شاد بوديم...

نه حالا كه تنها و دلشكسته ,

               هر كدوم يه گوشه اي كز كرديم...

                                           يادته...؟!

   ساعت هايي كه با هم بودن رو تجربه مي كرديم...؟!

    تجربه ي يه احساس ساده و پاك...

         چرا؟...چرا؟...چرا؟...

            چرا دنيا يه دفعه تغيير كرد...؟؟؟


خيلي حرف براي گفتن دارم...

 ولي مي دونم هر كس كه حجم زياد نوشته ها رو ببينه از خوندن پشيمون مي شه...

                       پس تا بعد...!

مریم با تو......

 

قیامت میشه ماباهم نباشیم

نمی چرخه فلک از هم جداشیم

دیگه روزی نمی مونه که شب شه

دیگه عاشق کجاست تاجون به لب شه؟

همه رودخونه هابی آب

شکسته قامت مهتاب

برای این دل عاشق تمومه زندگی درخواب

تموم جنگلاخا لی

یا سیل برده یا خشک سا لی

غم گل های خشکیده

زهم دنیاروپاشیده

می افـته چرخه از گردون

می ره خورشید توی زندون

می ریزن سنگا ازکوها

بوی غم میده شب بوها

قیامت میشه ماباهم نباشیم

نمی چرخه فلک از هم جداشیم

زمین و آسمون درو میشن ازهم

می شینه گردغم به روی عا لم

زمان وساعتش وای میسته ازکار

طبیعت از طبیعت میشه بی کار

دیگه روز نمی مونه که شب شه

دیگه عاشق کجاست تاجون به لب شه؟

نمی بینم دیگه قشنگیارو

سیاه می بینه چشمام رنگیارو

به چشم من که اینجوره

توکه نیستی چشام کوره

مثل آب رو آتیشه

تو باشی دنیاخوب میشه

می خشکه آب دریاها

خراب می شه همه راها

اگه کشتیم ما امروزونمیرن همه فرداها

. . .

بارون

باران میبارد امشب،دلم غم دارد امشب،

آرام جان خسته ره میسپارد امشب

در نگاهت مانده چشمم،شاید از فکر سفر برگردی امشب

از تو دارم یادگاری،گرمی این بوسه را پیوسته بر لب

قطره قطره اشک چشمم،میچکد با نم نم باران به دامن

بسته ای بار سفر را با تو ای عاشقترین بد کرده ام من

رنگ چشمت رنگ دریا،سینه من دشت غمها

یادم آید زیر باران،با تو بودم،با تو تنها

زیر باران با تو بودم،زیر باران با تو تنها

به یاد روزهای زیبای بارانی......

دروغ نگو عشق قشنگ

دلت نشه مثل يه سنگ

يه وقت نري تو قعر شب

اونوقت يعني اعلام جنگ

...............................

براي من فرشته اي

با ناز و با كرشمه اي

مهربون گيسو بلند

نامه زعشق نوشته اي

..............................

پرنده كوچك شب

داغ تنم زسوز تب

چرا به من دروغ مي گي

آخه بگو به چه سبب؟؟

............................

بخواي نخواي ماه مني

تو شهر دل و شاه  مني

من زن تنهاي شبم

در دل بي تاب مني

..........................

گفتي مي ري از اين ديار

گفتي نداري يادگار

گفتم بگير قلب من و

منتظرم تا كه بياي

تقدیم به مریم عزیزم

(( تقديم بهمریم))

يادت مياد گريه هاما ريختم كنار پنجره

داد كشيدم تورا خدا نامه بده يادت نره

يادت مياد خنديدي و گفتي حالا بذار برم

تو رفتي و من هنوزم كنار در منتظرم ،

يادت مياد تو رويامون مسافر قايق شديم

تا چشم به هم زديم ديديم هر دوتامون عاشق شديم

يادت مياد گفتم چقد رويايئن چشاي تو

گفتي كه قابل نداره دنيا همش فداي تو

يادت مياد پنجره را بستي و گفتي آسمون

نامحرمه نزار بياد تو خلوت و تنهاييمون.....

عزیزم گشی رو بردار

 

((((((گوشي رو برنداشتي تا مجبور شدم بازم بنويسم))))))

 

گوشي را بردار كه ميخوام فاصله را گريه كنم !

گوشي را بردار ! خسته از بوقاي اين تلفنم !

گوشي را بردار تا بگم خاطره هام كهنه شدن

نبايد اين جوري مي شد قصه ي عشق تو ومن

                       .....................

صداي زنگ تلفن ، مي گه : منا يادت مياد ؟

من همونم كه عمرما چشماي تو داده به باد

صداي زنگ تلفن مي گه كه سهم من كجاس ؟

گناه اين دربه دري به گردن كدوم ماست ؟

                 .....................

گوشي را بردار ! نمي خوام باز با خودم حرف بزنم !

تو كه مي دوني اين ور زنگاي نصفه شب منم !

گوشي را بردار تا بگم دلم بازم تنگه برات !

بزار هواي خونه مون ، تازه شه از رنگ صدات !

يه تلفن گريه دارم ، يه عالمه حرف حساب !

خودت بگو كه اين سوال ، تا كي بمونه بي جواب !

دوست دارم

دوسِت دارم!....

                    .....عشق جهان را نجات خواهد داد!باور كن!

 

مي خوام بگم:دوسِت دارم!به پنجره!به آسمون!

به اين شبِ آينه دزد ! به تك درختِ كوچه مون!

مي خوام بگم: دوسِت دارم !  به تو به اسم نقطه چين!

به گريه هاي بي هوا ! به كُولي كوچه نشين !

مي خوام بگم: دوسِت دارم ! به هررفيق ونارفيق!

به شاعراي بي غزل ! به جنگلاي بي حريق !

مي خوام بگم: دوسِت دارم ! به قاتلم ! به روزگار!

 

دنياي ما عوض مي شه،  تنها با اين جمله ي ناب :

دوسِت دارم،  دوسِت دارم،  دوسِت دارم تو اين عذاب!

 

 

مي خوام بگم: دوسِت دارم ! به باد بادك ! به مدرسه!

به تَركه ي خيس انار،  كنار درس هندسه !

مي خوام بگم: دوسِت دارم!  به مرغ عشق بي قفس!

به جغد پير بد صدا! به ني زناي بي نفس!

مي خوام بگم: دوسِت دارم ! به هرچي خوبه، هر چي بَد!

به خونه هاي كاگِلي! به سيباي توي سبد!

مي خوام بگم: دوسِت دارم ! به بغض تلخ انتظار!

به بَد ترين فصل سفر! به آخرين سوت قطار!

 

دنياي ما عوض مي شه،  تنها با اين جمله ي ناب :

دوسِت دارم،  دوسِت دارم،  دوسِت دارم تو اين عذاب!*

 

شنيده ام كه به پاي تو جان كنند نثار

بيا بيا كه مرا جان به كف بود اي يار

 

 

هميشه ،

عاشق چيزي دارد كه رو كند ،

   اين دل . . . 

                    اين تـــــو . . .

                           

                             قدم مي رنجاني يا نه؟؟؟...

آخه اینم شد زندگی

 

اگه تیپ بزنیم بریم سر کار یا بیرون یا مدرسه... میگن با کی قرار داری ؟

اگه لباس معمولی بپوشبم میگن تو اصلا سلیقه نداری

اگه زیاد بگیم دوست دارم میگن باز چه نقشه ای تو سرشه

اگه نگیم دوست دارم میگن پای کسه دیگه ای وسطه

اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم میگن به من اعتماد نداره

اگه زنگ نزنیم میگن سرت خیلی شلوغه

اگه تو خونه زیاد بخندیم میگن دیوونه شدی

اگه کم بخندیم میگن بختتون نحسه

اگه شام بخوایم میگن فقط به فکر شکمشه

اگه شام نخوایم میگن ذلیل مرده معلوم نیست با کی شام کوفت کرده !