کمک .................


بالشم شب ها خیس می شود
مغزم شب ادراری گرفته است
و
تو
توی خواب هایم
به جای
لب هایم
مغزم را می بوسی

دلتنگ چیزی نیستم
فقط
مثل
سگ
می ترسم

کاش
یک گرم
هرویین
می آوردی
که به اعصاب باریک من
تجاوز کند

من
اشتباه شده ام

مغزم را به زنجیر می کشم
و هم خوابه ی تنبورم می شوم
زندگی ام را
می اندازم توی توالت
و سیفون اش را می کشم

راحت خواهم خوابید

مغزم فریاد می کشد
توی تاریکی شب
دو تا چشم باز است
و
زمزمه می کند

کمک
من
دارم
دوباره
فرو می روم

بدون تو..........


‌ هر لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست
این حالت بی حوصلگی شاهد آنست

همدم شده ام با در و با سایه ی دیوار
این بغض گلوگیر من از فصل خزانست

برگرد که در باغ دو چشم تو بچینم
آن راز که بر گوشه ی لبهات نهانست

در عمر من در به در عاصی مجنون
هر سوی بیابان جنون از تو نشانست

هرشب من وآغوش تو و خواب سحرگاه
آغوش تو آرام ترین جای جهان است

هرشب من وتعبیر همان خواب شب پیش
یک لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست

دیوانگی و عشق و جنون و همه با هم
گرد آمده در این دل و بر روی زبانست

من یاد توام لحظه به لحظه همه عمرم
این سوز عیان را چه نیازی به بیانست