وای بر حال من................

باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش شبی سرد

میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده کاغذ مینویسد.

وباز قصه پر غصه تکرار  ....

روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

عاشق شدم . . . !!!!

عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم ،

چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده نبودم

درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و بس

سرنوشتم چه بود ؟

حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه ریشه ای

نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم بنشیند

و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با آهی سرد

دوباره پر باز کند و به اوج برود

و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

من در آتش میسوختم و او . . .

و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه بدانند

روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

تبدیل کرد سیاه و دل سوخته .

این روزها................

این روزها ، روزها پر اند از شکایت !

 

از درد دل های یک راننده ی تاکسی تا عاشقانه های مجنون از راه مانده !

 

این روزها ، روزها بغض دارند .

 

آسمان  ابری ، گاهی بارانی و سرد است .

 

قدم های دو نفره از وسط های کوچه بریده است .

 

سوز سرما از پنجره ها رد شده است .

 

هندوانه ی شب یلدا وارداتی شده است !

 

عکس ها روی طاقچه جمع شده .

 

روی یک کوه بلند ، آویزهای امامزاده ها کم شده است .

 

مردم خسته اند این روزها

 

خیابان ها این را گفته اند ،

 

آهنگ ها پرسوز و گیتار ها شکسته اند .

 

" گل پونه های وحشی دشت امید "

 

به فردای دگر رفته اند .

 

این روزها ، روزها پر از شکایت اند .

 

من میفهمم که کبوترها سنگین تر بال میزنند !

 

و هیاهوی ماشین ها از یک نوع دیگرند !

 

من حتی تب جدایی دو عاشق را دیده ام .

 

و دروغ بزرگترها را ..

 

صدای زنگ مدرسه ها بی روح شده

 

و این حرف ها از روح مردگی من نیست !

 

این حرف ها را میبینم

 

این حرف ها در خیابان ها هست

 

در کوچه ها دیده میشود

 

و این روزها برگ های درخت با بغض میریزند و ای کاش

 

بهار

 

زودتر بیاید و

 

دستی بر سر و روی این روزها بکشد...