نغمه.........

در این توهمات پیچ در پیچ خاکستری

شاید که دستی سرخ

کبودی گونه های تاریخ را مرهم می نهد

در همین نزدیکی

زیر بار تکرار ثانیه هایی که مدام

چنگ در گریبان هم می زنند

دستی سبز از طراوت گونه ها ی فقر

تیله های بلورین دلی شکسته را

سوال می کند!

شاید که این هجوم کهنه می خواهد

از حلقوم نقره ای آلونک های سر به فلک کشیده

سهم عریان و لخت اندیشه هایی که در باد

بر خود می لرزند را

بستاند

شاید که آن پر نور ترین ستاره

و تمامی ستارگان دیگر

که در قلبشان ذره ای عدالت موج نمی زند

توهمات نورانی ای هستند

که در درون با سیاهی آمیخته اند

شاید که اوج لذت این ستاره ها

به تولد سیاه چاله ها ختم خواهد شد

کاش سیاه چاله ها هم به صداقت قاصدک ایمان می آوردند

کاش قاصدک ها هم می توانستند معجزه کنند

آن وقت شاید آن پرنورترین ستاره

می توانست 

عدالت را استنشاق کند

وشاید که عدالت از شیقه های زمان بالا می رفت

و دیگر ثانیه ها دست در گریبان هم نمی کردند.

ما............

ما حجم کتابمان فقط معروف است
ما سیخ کبابمان فقط معروف است
از این همه کشف و اختراع و ابداع
ما کشف حجابمان فقط معروف است
*********
با صد قسم قاطی و پاطی خوردم
هی نذری شهری و دهاتی خوردم
بوی صلوات می دهد مسواکم
از بس که غذای صلواتی خوردم
*********
هنگام دعا دست نیازش پر شد
با ذکر خدا دهان بازش پر شد
صد شاخه گل محمدی را له کرد
تا شیشه ی عطر جانمازش پر شد
*********
مبعوث شدم حرف حسابم مانده
یک چله نشستم انتخابم مانده
فرق من و حضرت محمد (ص) این است:
در پشت ممیزی کتابم مانده
*********
من بی پدرم چون که پدر را کشتم
با مرگ مؤلفم اثر را کشتم
فرق من و عیسای نبی در این است:
با بوی دهانم دو نفر را کشتم
*********
لکنت که نه تازه خوش بیان هم هستم
هرچند چنینم آن چنان هم هستم
فرق من و موسای نبی در این است:
من نوکر فرعون زمان هم هستم
*********
موهای من از عقب کمی فر خورده
تهمت بسی از مؤمن و کافر خورده
فرق من و یوسف نبی در این است:
پیراهن بنده از جلو جر خورده !
********
بر دیدن تو خو بکنم کور شوم
تا قافیه را بو بکنم کور شوم
فرق من و یعقوب نبی در این است:
تی شرت تو را بو بکنم کور شوم
*********
این است نشانه ی همین اعجازم
با آتش نمرود زمان می سازم
این فرق من و حضرت ابراهیم است:
در راه خدا مجسمه می سازم
********
رو سوی تو آورده تو کوتاه بیا

افتاده دگر پرده تو کوتاه بیا
گویند که رحمان و رحیمی یارب
شیطان غلطی کرده تو کوتاه بیا
********از گریه ی ابر آسمان ترساندند
از خنده ی ناظم جهان ترساندند

تاثیر کلاس دینی ما
 این بود
ما را ز خدای مهربان ترساندند
********
من معتقدم که ما جوان می­میریم
مابین زمین و آسمان می­میریم
لب­های من و تو لاله و لادن شد
از هم که جدا کنندمان می­میریم
********
انجیل نخوانده اند و قرآن بلدند
صد مرتبه بهتر از مسلمان بلدند
با این همه بارشی که دارد لندن
انگار فقط نماز باران بلدند

چرا گریه کنم................

چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………