انسانم..................................
اگر به خانهي من آمدي برايم مداد بياور مداد سياه
ميخواهم روي چهرهام خط بکشم تا به جرم زيبايي در قفس نيفتم
يک ضربدر هم روي
يک مداد پاک کن بده براي محو لبها
نميخواهم کسي به هواي سرخيشان، سياهم کند!
شخم بزنم وجودم را ... بدون اينها راحتتر به بهشت ميروم گويا!
يک تيغ بده، موهايم را از ته بتراشم، سرم هوايي بخورد
و بيواسطه کمي بيانديشم!
نخ و سوزن هم بده، براي زبانم
ميخواهم ... بدوزمش به سق ... اينگونه فريادم بي صداتر است!
قيچي يادت نرود، ميخواهم هر روز انديشه هايم را سانسور کنم!
پودر رختشويي هم لازم دارم براي شستشوي مغزي!
مغزم را که شستم، پهن کنم روي بند
تا آرمانهايم را باد با خود ببرد به آنجايي که عرب ني انداخت.
ميداني که؟ بايد واقعبين بود !
صداخفه کن هم اگر گير آوردي بگير!
ميخواهم وقتي به جرم عشق و انتخاب،
برچسب تحقیر ميزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
يک کپي از هويتم را هم ميخواهم
براي وقتي که ...... به قصد ارشاد،
فحش و تحقير تقديمم ميکنند، به ياد بياورم که کيستم!
ترا به خدا ... اگر جايي ديدي حقي ميفروختند
بياويزم به گردنم ... و رويش با حروف درشت بنويسم:
من يک انسانم
من هنوز يک انسانم
من هر روز
يک انسانم
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم مهر ۱۳۹۰ ساعت ۴:۵ ب.ظ توسط دل شکسته
|