فرار مي کنم اما ..............
فرار مي کنم اما کجا ؟ نمي دانم
نمي رسم به نگاهت ، چرا ؟ نمي دانم
سکوت کردم و آخر علاقه ام لو رفتچگونه عشق تو شد برملا ، نمي دانم
براي چشم تو کاري نداشت کشتن منگذشت از سر جرمم و يا ... نمي دانم
غم نبودنت آنقدر سخت و مهلک نيستکه فکر بودنت اين لحظه با ... نمي دانم
بيا که باور دوري براي من سخت استصداي گريه ي من رفته تا ... نمي دانم
خدا به جاي توجه به ناله هاي دلمچه کار مي کند اين روزها نمي دانم
چقدر فاصله افتاده بين اين دو نگاهمرا که کشت جدايي تو را نمي دانم
+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۲:۲۳ ب.ظ توسط دل شکسته
|