می روم.........
می روم خسته و افسرده وزار
سوي منزلگه ويرانه خويش
به خدا ميبرم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
می برم تا كه در آن نقطه دور
شستشويش دهم از رنگ گناه
شستشويش دهم از لكه عشق
زينهمه خواهش بيجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
زتو ای جلوه امید محال
ميبرم زنده بگورش سازم
تا از اين پس نكند ياد وصال
+ نوشته شده در سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۱۲ ق.ظ توسط دل شکسته
|