گفت مشروب میخوری ؟

گفتم نه ، زخم معده دارم

پاکت سیگار رو آورد جلوم...

گفتم نمی کشم ، خیلی وقته

گفت پس تو با چی حال میکنی ؟!

گفتم یعنی چی ؟! نمی فهمم !
گفت یعنی با چی این زندگیه سگی رو تحمل میکنی ?

خندیدم و گفتم از یه جایی به بعد دیگه یادت میره که درد داری

میدونی رفیق سِر میشی ، میری تو بی هوشیِ هوشیاری

دیگه درده مهم نیست ، دنبال علاجش هم دیگه نمیری !

سیگار خوب نیست ، مشروب هم خوب نیست

از یه جایی به بعد فقط دلت میخواد هوشیار باشی

انگاری از دردت خوشت میاد ، دوست داری درد بکشی !

یه نخ سیگار روشن کرد فهمیدم هیچی نفهمیده گفت نمیفهمم

گفتم ته همه این حرفام اینه از یه جایی به بعد فقط میخوای درد بکشی تا

یادت بره دلیل تمام دردات چیه و چی
بوده ...