با هرکس نشستم دل از او نشکستم

 

برسرجام ومی مردانه نشستم

 

هرجنداین جام پرازجور وجفا بود

 

خوردیم ولی حرمت ساقی نشکستیم

 

میروم میخانه مست کنم

 

چراغ بالا زنم آنچه نباید کنم

 

آنقدر مست کنم که اندوه جهانم برود

 

استکان برلبم باشدوجانم برود

 

برود هرکس دلش خواست شکایت کند

 

این شهرباید الکی به من عادت کند

 

گرروزی حاکم این شهر شوم

 

خون صدتا به یک مست فدا خواهم کرد

 

ترک تسبیح ودعا خواهم کرد

 

وسط ....دومیخانه بنا خواهم کرد

 

تاکه نگویندمستان زخدا بی خبرند