سیگار بعدی را روشن می کنم

کامی از لبش می گیرم

به جای لبهایی که چندیست نبوسیده ام !

انگشتانم بوی تند سیگار می گیرند

همان انگشتانی که همچون باد

جنگل موهای تو را نوازش می کردند ،

دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده

دود سیگار است و بس !

سیگارم که به آخر میرسد

لبم را می سوزاند مانند بوسه ای

که تو هنگام خداحافظی به آن تقدیم کردی ...!

دیکتاتور تویی و آغوشت ،

که هر بار مرا تسلیم می کند !!!