دیکتاتور............
کامی از لبش می گیرم به جای لبهایی که چندیست نبوسیده ام ! انگشتانم بوی تند سیگار می گیرند همان انگشتانی که همچون باد جنگل موهای تو را نوازش می کردند ، دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده دود سیگار است و بس ! سیگارم که به آخر میرسد لبم را می سوزاند مانند بوسه ای که تو هنگام خداحافظی به آن تقدیم کردی ...! دیکتاتور تویی و آغوشت ، که هر بار مرا تسلیم می کند !!!
سیگار بعدی را روشن می کنم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱:۳۰ ب.ظ توسط دل شکسته
|