نمی شود دور از تو ایستاد و نگاهت کرد،
نمی شود نزدیکت ایستاد و نگاهت کرد،
انگار گرمایی می کشه منو سمت خودت ، از یه جا که جلوتر می آم ،
یهو همه جا یخ می زنه ، دیگه گام از گام نمی تونم بردارم ،
فقط می لرزم و نگاهت می کنم...
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم آذر ۱۳۸۴ ساعت ۱۱:۶ ب.ظ توسط دل شکسته
|