با خیال روی تو روز و شبم در گیر شد

آرزوی دیدنت رویای دامن گیر شد

زخم تیر هجر تو بیگانه می داند شفا

متن این دلدادگی گویا به خون تحریر شد

قاصدک پیغام این هجران ما را هم ببر

گو به آن نامهربان، چشمی به راهت پیر شد

شوق دیدارت نشانده آتشی تا مغز جان

این شراره تا ابد، بر کنج دل زنجیر شد

آسمان امشب ببار تا گم شوم در حسرتش

چشم این شوریده دل،بی سیل باران نیل شد