امشب .............
امشب از غصه خرابم ره ی میخانه کجاست
ساقی و ساغر و خنیاگر و خمخانه کجاست
چند روزیست ببین بی سر و بی سامانم
می ندانم که مرا خانه و کاشانه کجاست
خلق گویند که "گنج در دل ویرانه بُوَد"
خانه آباد ترا گوشه ی ویرانه کجاست
در غم عشق شدم زاهد و هم باده پَرَست
این ندانم که ره ی کعبه و بتخانه کجاست
شده چندی که در ین وادی غریبانه شدم
از کی پرسم که مرا مامن و کاشانه کجاست
دی به گوش منِ شوریده کسی گفت نهان
کاندرین شهر شما عاقل و فرزانه کجاست
دستِ غم در دست دارم غافل از خویشتنم
روزگاریست ندانم "منِ" دیوانه کجاست
سوختن از شمع آموخته ام در دل شب
طرفه حالیست درین جلوه که پروانه کجاست
بر درِ هر دوستی خنجر بخوردم بیشمار
خسته ام راه نما، خانه ی بیگانه کجاست
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۸:۵۵ ب.ظ توسط دل شکسته
|