آخرین
شبهایت را به من بده
بگذار با تمام وجودم
از سکوت تو لبریز شوم
...
انتهای راه پیدا نیست
نوری نیست برای اعتماد
چشمهایت را به من بده
بگذار اشکم در چشمانت
حلقه زند.
...
آنچه می گذرد و می رود زمان نیست
منم.. زیرا آفرینش من
برای رفتن است.
...
در کجا نشسته ایی بگو
بگذار آخرین را در گوشت زمزمه کنم
زیرا امروز وقت شکستن است
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۸۴ ساعت ۱۱:۳۱ ب.ظ توسط دل شکسته
|