غم تنهایی
چرا وقتی که آدم تنها میشه غم و غصه اش قد یک دنیا میشه
میره یه گوشه پنهون میشینه اوجا رو مثل یه زندون میبینه
وقتی که تنها میشم غم اشک تو دلم تل میزنه غم میاد یواش یواش خونه دل در میزنه
یاد اون شبها می افتم زیر مهتاب بهار توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار
میگم این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه دل این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه
این بالا باز داره ضارب ابرا رو چوب میزنه اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه
غم تنهایی اسیرت میکنه تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم دی ۱۳۸۴ ساعت ۹:۳۹ ب.ظ توسط دل شکسته
|