ای عشق.....

قلبم را به تو میدهم ای ارامگاه مقدس چشمهای بی فروغم را برای با تو

بودن میخواهم و هرزگاهی که به ان تپه های شنی فکر میکنم و به یاد

خاطرات قشنگ و دل فریب کودکی می افتم  انهمه هیاهو و دستان تو که

در باد میرقصید و اغوشت که مامن خستگیهای من بود اشک از چشمانم

سرازیر میشود.

عزیز راه دورم بی تو تنهای تنها هستم قلبم را به تو میدهم جانم را به تو

میدهم تا بدانی با من خواهی بود.