چه ساده....
چه ساده يگانه شديم.
چه ساده دل و دينم به دست تو دادم .
بی آنكه ديده باشمت يا حتی ... شنيدنی در كار باشد .
بی انكه حتی ...
- نمی دانم ! -
ماندم اين همه دوری و اين همه احساس
ماندم از كجای اين بی سو آمدی
...ديگر هيچ نمی دانم
!جز اينكه
هر چه از دلم می خروشد و از نگاهم می تراود ... عشق است و عاطفه
!!آنچه آرام و بی صدا بذرش در دلم پاشيدی
...می دانم .... می دانم .... می دانم كه می خندی به عاشقانه های من
...اما بخند
!بگذار سهم ساده من هم همين خنده های تو باشد
... !
+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم بهمن ۱۳۸۴ ساعت ۱۱:۴۸ ق.ظ توسط دل شکسته
|