برای مریم
مریم!
دوریت را چگو نه باور کنم؟
دلم پر از غم گهنه ی تنهایست . داستان اندوهم پر از رنج است.
رنج را چگو نه باور کنم؟
وقتی به تصویرت خیره می شوم، تصویری که هنوز لبخند می زند و می خواهد با من حرف بزند
و اصلا پیر نشده است گریه ام می گیرد .
دلتنگ کنار قاب عکست می نشینم و آرزو می کنم که
حصار قاب را کنار بزنی و بیرون بیایی .
بیا، تا با لحظه ای عطر گیسوانت آرام بگیرم و بر زانوانت تکیه کنم و به خواب می روم .
آغوش تو،
بهترین تکیه گاه من بود و ئیگر نیست .
من در هر صبح نام تو را صدا می زنم
وبا یادت زندگی می کنم .
+ نوشته شده در جمعه دوازدهم اسفند ۱۳۸۴ ساعت ۱۲:۲۶ ق.ظ توسط دل شکسته
|