مریم وقتی نباشی
وقتي نباشي...تو نباشي بر دريچه اشك يك عمود ممتد در انتهاي دو خط موازي ميشوم. دلم به اندازه غربت چند فانوس غارت شده از نور مي گيرد.
روزگارم در گيج گاه مبهوت چشمهايم ابري ...اشكي..واي.....درد ميشودو درد ميشودو باران باران.... مي بارد...سيل مي برد دلم را !
واي اگر تو نباشي حوصله شاعرانگي ندارم...
اگر نباشي انفجار ميشود طوري كه...خورشيد ميسوزد و ماه پاره ميشود...
مثل حيرت زده ها نگاهم نكن...فكر نكن حرفهاي قشنگ قشنگ در قشنگي هاي تو مي زنم...
برو از خدا بپرس كه وقتي نيستي چه مي شود...!!؟
وقتي نباشي زندگي يك تفهيم كهنه از تشبيه ديوار هاي صيقلي فصولند در بطن تقويم!!
نوروز... در باور من هفت سين نميشود و نه در خيسي گونه هايم... معناي سيزده به در!!
وقتي نباشي هوايم شرجي ترين توده هاي ابرها را طعنه مي زند گاه گاه مرگ را خواب مي بيند...
ختم كلام اينكه تو نباشي من هم نيستم. اخر اين حرف اين است كه مي خواهم تو باشي...!!!
غرورم ميشكند به درك ..بگذار بشكند غرور بي تو را مي خواهم چه كار؟؟!!
برايم ناز مي كني ...نازت را با قيمت جانم مي خرم...
خيالي نيست من تو را مي خواهم اما مي دانم مال كسي ديگر هستي!
