دلم شکست
دلم شکست
دلم شکست فقان گرفت
همين که آمدی به خواب تمام آن امان گرفت
دلم شکست بهانه خواست
همين که آمدی به ياد بهانه اش خزان گرفت
دلم شکست سکوت کرد
و با صدای تو پريد تران گرفت تران گرفت
دلم شکست خميده شد
همين که آمدی بدان به احترام تو فقط توان گرفت
دلم شکت عبور لحظه ها بديد
و با عبور ابريت عزيز زمان گرفت
دلم شکست شگفت شد
و از شگفتی حضور تو اشاره بر دهان گرفت
دلم شکست به گوشه رفت
تو آمدی و گوشه را جهان گرفت جهان گرفت
دلم شکست بيان نمود
همين که ديد روی تو زبان گرفت زبان گرفت
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۸۵ ساعت ۸:۳۹ ب.ظ توسط دل شکسته
|