مهربانم...............
مهربانم...
هرگاه احساس كردي غم نفست را گرفته ....من اينجا هستم
هرگاه حس كردي در دنيا تنهايي و غريب... به من فكر كن... زيرا من هميشه اينجا هستم
هرگاه هجوم خاطرات سياهت روحت را به خاك افكند...مرا صدا بزن...زيرا بي ترديد اينجا هستم
هرگاه دلت گرفت از اين دنيا و سايه هايش... به نزد من بيا...
زيرا من تو را به دنياي ديگري خواهم برد... جائي كه جز پاكي و نور نخواهي يافت
زيباي من...
هرگاه الماس هاي اشك بر حرير گونه ات روان شد...آرام باش...
زيرا من آنها را با چيزي گرانبها جابجا ميكنم... با مرواريدهايي از چشمان خودم.
هرگاه از نامهرباني روزگار به ستوه آمدي... مرا بخوان...
زيرا من تمام مهربانيم را براي تو كنار گذاشته ام .
هرگاه تكه ايي از قلبت شكست ... به من بگو ... زيرا تمام تكه ها ي قلبم براي تو ست .
هرگاه خواستي شاپرك شوي و پرواز كني... .به من بگو تا آسمانت شوم .
هرگاه قصد جوانه زدن داشتي به من خبر بده... تا باران شوم... و بر تنت فرو ريزم .
هرگاه خستگي هايت بر شانه هاي نحيفت سنگيني كرد... با من سخن بگو...
آنگاه خواهي ديد كه چگونه معجزه ميكنم....
و چگونه تو را نه از خستگي هايت بلكه از خودت رها ميكنم.