سکوت تو
هميشه سکوت تو
يک اعتراض است
اعتراضي که امروز باران خشم مي بارد
ميدانم که
سکوت تو
هيچگاه دليلي بر صداقت من نيست
مي دانم
نگو که نميداني
من سکوت تو را هميشه آزاري ديده ام
که هزاران حرف را ياراي برابري با آن نيست
سکوت تو
هميشه شاهنامه اي حرف ناگفته دارد
سکوت تو
لياقت مي جويد تا فرياد شود
اما چه ميشود کرد
که مرا هميشه فقط لايق سکوت ميداني
و هرگاه دلت خواست
سکوت کردي
و جواب سکوتت را نيز
شايد
سکوت ميداني
باز هم نميدانم..............
بگذريم
شايد سکوت تو
فرياد نفرت است
و سهم من از اين نفرت
همان سکوت است
شاید ...............
اما چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟