افسوس
از تو مهربان تر کیست که دردهایم را با او در میان بگذارم و زخمهای دلم را
پیش رویش بشمارم؟
از تو آیینه تر کیست که هزار توی روحم را به من نشان دهد،بی آنکه
سرزنشم کند؟
در شبهایی که ماه و ستارگان و آتشکده ها و فانوسها هر یک به سویی
می گریزند،جز تو چه کسی شمعی در دلم روشن می کند؟
خوبا،مرا به خاطر همه ی نامه هایی که برای تو ننوشتم،ببخش!مرا به خاطر
همه ی آوازهایی که برای تو نخوانده ام،ببخش
من می توانستم در یک بعد از ظهر زیبا شاخه ای گل به تو بدهم،اما پاییز
اجازه نداد
!!!بهترینا،صدایم راببخش! لبهایم را ببخش! اشکهایم را ببخش!
از تو مهربانتر کیست که سرگذشت دستهایم را برایش بنویسم و از فاصله
ها گله کنم؟

بشکن و منتظر نمون
دل واسه ی شکستنه
اما فقط یادت باشه
این دفعه نوبت منه
میخوای بمون میخوای برو
پای خودت خوب وبدش
اما اگه میخوای باشی
رفاقتی بزن قدش
بشکن و منتظر نمون
دل واسه ی شکستنه
خیال می کردی قلب من
تاب شکستن نداره
منتظری بازم دلم
پیش دلت کم بیاره
مرام ما تو عاشقی
یکدلی وصداقته
وقتی میگم نوکرتم
این آخر رفاقته!!