همنفس
مي دونم بي تو هلاكم ، اي كه باروني به خاكم
منو پُر كن از ترانه ، تُو ركوع آخرينت !
قلم خشكيده ي من ، واسه چشماتُ سرودن
صد هزار دفه شكسته ، پاي اسم نازنينت !
تُو نگام يه التماسه ، واسه اينه بي هواسه
كاش ببينيُ بخوني ، معنيِ بهونه هامو
من يه زخم از غمي خوبم ، هم قسم شو با غروبم
بگو تنها نمي ذاري ، تا هميشه شونه هامو
از قنوت نابِ دستات ، از حروف پاك چشمات
به غزل رسيده شعرم ، غزلي جنس ستاره !
تُو نجابت نگاهت ، تُو غرور بي گناهت
داره گُم ميشه دلي كه ، غير تو چيزي نداره !
آخ اگه باشي كنارم ، تُو زمستونا بهارم
با مني كه بي تو هيچم ، تو بيا وُ همنفس باش
تو خودِ راز و نيازي ، يه فرودي يه فرازي
واسه اين عاشقِ پرواز ، آسموني بي قفس باش
+ نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم فروردین ۱۳۸۵ ساعت ۱:۳۳ ق.ظ توسط دل شکسته
|