باجه نفرین....
اگر زمانی
روزگاری
روزی
به هر دليلی
خدايی رخ دهد
من نه از دست موشها و ميدان شكايت می كنم
نه از دست فيلهای روحانی
با كيلوهای چرب شكمی و رانی
نه از دست ايران و ايرانی
من از دست خودم شاكی ام
كه نمی دانم با چه جراتی
بدون خدا به دنيا آمده ام
پر روتر از اين جانداران نديده ام در جهان
كه پروارترينشان
پس افتادن های مفرط من است
يك بار هم كه شده
يك نفر جدی به من گوش كند
پاچه های فضايی
با ران كوتوله نمی خوابند
آدم ها بلند شويد
روی دست هم سوار!
يك عده دارند به ما می خندند
به قبيله ام بد جوری بر خورده است
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۸۶ ساعت ۱:۴۶ ق.ظ توسط دل شکسته
|