شاخه گلي شکسته تو دسته تو اسيرم

اگه نيايي تو پيشم يه وقت ديدي ميميرم

محتاج يک نگاتم تا جون دارم فداتم

محتاج يک نگاه و قهر بکني ميميرم

دستو پامو گم مي کنم

وقتي نگام مي کني تو

نفس نفس هول مي کنم

وقتي صدام مي کني تو

تو دفتره خاطره هام

تو ذهن و تو آرزوهام

اسم تو هم شده فراموش

اسم تو هم شده فراموش

يادم دادي بسوزم... دارم مي سوزم...دارم مي سوزم

اشکه چشامو ديدي بگو به چي رسيدي

قسم به بي قراريت مردم از چشم انتظاريت

محتاج يک نگاتم تا جون دارم فداتم

محتاج يک نگاه و قهر بکني ميميرم

دستو پامو گم مي کنم

وقتي نگام مي کني تو

نفس نفس هول مي کنم

وقتي صدام مي کني تو

تو دفتره خاطره هام

تو ذهن و تو آرزوهام

اسم تو هم شده فراموش

اسم تو هم شده فراموش

مي دوني که دوست دارم

واسه اينه که دل مي سوزوني تو

گفتم بهت دوست دارم

اما حالا من پشيمونم

برو به درک برو به درک برو به درک

برو به درک...


نوشته شده در شنبه هجدهم آبان 1387 توسط اکبر | لينك ثابت | یک نظر
تو که ميدوني عشق مني دوست دارم

واسه چي پس تو ميگي ميخوام برم ديگه دوست ندارم

يادته اون روزا که دستت تو دسته من

حالا تو ميخواي بري منو نميخواي دلبر من

ميدوني من بي کسم تو بودي همه کسم

زنديگم تو بوديو حالا من خارو خسم

چرا تو لج ميکني

ابروهاتو کج ميکني

زندگيم تموم شدش براي تو

عمر من حروم شدش به پاي تو

واسه تو حاضر بودم ستاره هارو بشمورم

شهرو آتيش بزنم بيام بگم دوست دارم