دست نوشته هایت ترمه خواندنی نیست

من همه آنها را شنیده ام

احساس واژه هایش دست یافتنی نیست

من همه احساست را دیده ام

احساس شنیدن دست نوشته هایت 

میبرد مرا به روشنترینی که دیده ام

نعنای باغچه را یادآور است احساست

و لقمه نانی که عقلم را بالغ کرد

احساسی که بوی گلهای دامن مادر را می دهد

و دلتنگی های کودکانه که حساسم کرد

مرز جنون را هدف گرفته است

نوشته های ناب احساست

مرا باخود ببر یا با خود بدان

که تنها همدمم هست احساست

این دست نوشته ها کودکم میکند

در قاب آجری خانه کلنگی احساسم