مرا ميراني و غرق تمنا مي شوي گاهي

پريشان مي شوم حوري فريبا مي شوي گاهي

تمام خاطراتم رد پاي خيالت پيدا

دلم گم مي شود پنهان و پيدا ميشوي گاهي

غزلهاي مرا بي واهمه پر ميكني از غم

غزل مي بافي و استاد دلها مي شوي گاهي

شبي مي آيي و خواب مرا بي پرده مي پويي

به رسم عاشقي شبگرد تنها مي شوي گاهي

هواخواهي پريشان خاطر و بي كينه مي شوي گاهي

به آب و آينه راه دلت را نيك مي بندم

اسير انعكاس نور و دريا ميشوي گاهي

در آشوب حقايق مي تراود نور چشمانت

طلوع آخرين سر فصل دنيا مي شوي گاهي