درباره ی لبخندت:

که بی ریا نثار هر احمقی میکنی

درباره ی زیبایی ات:

که دست خودت نبوده است...

درباره ی تارهای مویت:

که بی خیال از نگاه شک آلوده ی احمق ها

از روسری بیرون ریخته اند

درباره ی روحت

جسمت

درباره ی تو  و ((زن)) بودنت قضاوت میکنند

تو نترس و زن بمان

احمق ها همیشه زیادند

نترس از تهمت دیوانه های شهر

که اگر بترسی

رفته رفته

زن مردم نما میشوی