باجه نفرین....

اگر زمانی

 روزگاری

 روزی

 به هر دليلی

 خدايی رخ دهد

 من نه از دست موشها و ميدان شكايت می كنم

 نه از دست فيلهای روحانی

 با كيلوهای چرب شكمی و رانی

 نه از دست ايران و ايرانی

 من از دست خودم شاكی ام

 كه نمی دانم با چه جراتی

 بدون خدا به دنيا آمده ام

 پر روتر از اين جانداران نديده ام در جهان

 كه پروارترينشان

 پس افتادن های مفرط من است

 يك بار هم كه شده

 يك نفر جدی به من گوش كند

 پاچه های فضايی

 با ران كوتوله نمی خوابند

 آدم ها بلند شويد

 روی دست هم سوار!

 يك عده دارند به ما می خندند

 به قبيله ام بد جوری بر خورده است

نمی دونم........

مي دونم فراموشم كرده ،نمي دونم فراموشش كنم يا نه؟
شعله ي عشقش را تو دلم خاموشش كنم يا نه؟
چقدر يواش و بي صدا به خوابم پا گذاشت، مي ترسيد از خواب بپرم
فكر كردم اگه مي دونست چقدر دوستش دارم
و چقدر خوشحالم مي كنه اينطور آروم نمي اومد
ولي اون پيشم نيومد و فقط از خوابم گذر كرد
دنبالش كردم و ديدم كه به خواب پسري رفت و او را در آغوش كشيد
ناخودآگاه چشمانم بسته شد ، خارج شدم
و چشم بسته در روياها گم شدم
كمكم كنيد ، يه نفر دستم را بگيرد
راه بيداري را پيدا نمي كنم يكي بيدارم كند
كابوس ولم نمي كند من خودم را گم كرده ام
لطفا به من بگوييد كه اون فقط يه كابوس بود و بس

ایستگاه آخر.......

 

 

دوستم داشته باش دوستم داشته باش بادها دل تنگ اند دست ها

 بیهوده چشم ها بی رنگند

 دوستم داشته باش شهر ها می لرزند برگ ها می سوزند یاد ها می گندند

باز شو تا پرواز سبز باش با اواز اشتی کن با رنگ عشق بازی با ساز

دوستم داشته باش سیب ها خشکیده یاس ها پوسیده شیر هم ترسیده

دوستم داشته باش ابرها در راهند

دوستت دارم ها چه کوتاه اند  اه چه کوتاه اند

دوستت خواهم داشت بیشتر از باران گرمتر از لبخند داغ چون تابستان

دوستت خواهم داشت شادتر خواهم شد ناب تر بارور خواهم شد

دوستم داشته باش برگ را باور کن افتابی تر شو

دوستم داشته باش ابرها در راهند دوستت دارم ها اه چه کوتاه اند  اه چه کوتاه اند

خواب دیدم در خواب اب ابی تر بود روز پر سوز نبود زخم شرم اور نبود

خواب دیدم در تو رود در تب می سوخت نور گیسو می بافت باغچه گل می بافت

دوستم داشته باش عطرها در راه اند اه  دوستت دارم ها چه کوتاه اند چه کوتاه اند

دوستم داشته باش ابرها در راهند بادها دل تنگ اند...

 

کلمات از من میگریزند و من در اندوه ناب ترین ونایاب ترین واژگانی که به قهر از لای انگشتان یخ زده واز دشت

حافظه ام گریختند در غربتی تلخ هاهای گریه می کنم اما کسی را مجال دیدن گریه من نیست

من با خویش و بدون حضور همه هست که می گریم بر زخم هایی که بر بال احساس خویش زده ام

بر فرصت های نابی که از کف داده ام  وبر گریزی که کلمات از من داشته اند!

 

 

تصویر پشت تصویر خیال روی خیال

تلی از تصویر وخیال را می طلبم دشتی سرشار  از کلماتی و دریایی لبریز از معانی بدیع را کلماتی با چنان

باری سنگین از  محتوی که بتوا نند ثقل شیدایی مرا تاب اورند که مرا بال و پر پرواز دهند که بتوانم پله پله

بر انها رو به ملکوت بروم

 که بتوانم بر انها جاری شوم

تنها در جاری شدن است که من معنی می دهم ....باید بروم  بودن گیاه تلخ فرسودن است

و رفتن چشمه زاییده بالیدن است  باید راه بیفتم  فردا سپیده دمان حرکت خواهم کرد  اه چه کسی را

خواهی کشید که گلبرگ های عاطفه های گم شده ات سرشار از طراوت یاد های من اند وخوب که بیندیشی خواهی دید که من هنوز هم بوی عشق می دهم بوی اندیشیدن بوی نوشتن بوی جاری شدن

من در نوشتن باید جاری شوم !

وعشق را در سنگلاخ سینه روزگار باید بپرورانم!

وصيت نامه داريوش  کبير

 

متن وصیت نامه داريوش کبير :

اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد.

اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .
مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .

ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی
.
کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ( کانال سوئز ) به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند
.
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند
.
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت
.
افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند
.
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد
.
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند
.
بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند
.
زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد
.
هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آبادکردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قائده اینست که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود، در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده
.
عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای
.
بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو اینجا حاضراند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .

وایسا دنیا من می خوام پیاده شم

 
 
من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه
پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه
من دیگه بسه برام تحمل این همه غم
بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم
وقتی فایده ا  ی نداره غصه خوردن واسه چی
واسه عشقهای تو خالی ساده مردن واسه چی
نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم
نمی خوام گناه بی عشقی بیو فته گردنم
نمی خوام در به دره پیچ و خمه این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزومه آماده شم
یا یه موجود کم و با افاده شم
وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم
همه حرف خوب می زنن اما کی خوبه این وسط
بدو خوبش به شما ما که رسیدیم ته خط
قربونت برم خدا چه قدر غریبی رو زمین
آره دنیا ما نخواستیم دل و با خودت نبین
نمی خوام در به دره پیچ و خمه این جاده شم
واسه آتیشه همه یه هیزمه آماده شم
یا یه موجود کم و پر افاده شم
وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم
این همه چرخیدیو  چرخوندی آخرش چی شد
اون بلیط شانس بگو قسمت کی شد
همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست
این همه تلسم و بکرجای خوش دنیاکجاست
نمی خوام در به دره پیج و خمه این جاده شم
واسه آتیشه همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجوده کمو پر افاده شم
وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم
     
                                         خواننده: رضا صادقی

گفتم...........

Image and video hosting by TinyPic گفتم نرو پرپر میشم
 
گفتی: میخوام رها باشمImage and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPicگفتم: آخه عاشق شدم
 
گفتی:میخوام تنها باشمImage and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPicگفتم: دلم
 
گفتی: بسوزImage and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic گفتی: یه عمری باز هنوز
 
گفتم: پس عمرم چی میشه Image and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic گفتی: هدر شد شب و روز
 
گفتم: آخه داغون میشم Image and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic گفتی: به من خوش میگذره
 
گفتم: بیا چشمام توییImage and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic گفتی: آخر کی میخره
 
گفتم: منو جنس میبینی Image and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic گفتی: آره بی قیمتی
 
گفتم: یه روز کسی بودم Image and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic با من نکن بی حرمتی
 
گفتم: صدام میمیره باز Image and video hosting by TinyPic
 
گفتی: با درد بسوز بساز Image and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic گفتم : حالا که پیر شدم
 
گفتی: که از تو سیر شدم Image and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic گفتم: تمنا میکنم
 
گفتی: میخوام خردت کنم Image and video hosting by TinyPic
 
Image and video hosting by TinyPic گفتم: بیا بشکن تنو
 
گفتی: فراموش کن منو Image and video hosting by TinyPic

آدمك ...................

آدمك آخر دنياست بخند
آدمك مرگ همينجاست بخند


آن خــدايي كه بزرگش خوانـدي
به خدا مثل تو تنهاست بخنــــد


دستخطي كه تو را عاشق كرد
شوخي كاغذي ماست بخنــــد


فكـر كـن فكـر تو ارزشـمند اسـت
فكر كن گريه چه زيباست بخنــــد


صبح فردا به شبت نيست كه نيست
تازه انگار كه فرداست  بخنــــد


راسـتي آن چـه بـه يـادت داديـم
پر زدن نيست كه درجاست بخنــــد


آدمك نغمه آغاز نخوان  !!
به خدا آخر دنياست بخنــــد . . .

*****

-- من کی ام ؟؟

قانون پايستگي عشق: عشق بوجود مي آيد,ولي هرگز از بين نمي رود,بلکه از صورتي به صورتي ديگر و از اشخاصي به اشخاصي ديگر منتقل و تبديل ميشود

عشق ميگن علاقه***نه كفگيرو ملاقه***دوستت دارم يه عالمه***اندازه يه قابلمه***من عاشق تو هستم***تو قابلمه نشستم*** يه لنگه كفش تو دستم***منتظر تو هستم

ديشب تو فكرت بودم كه يه قطره اشك از چشمام جاري شد........ از اشك پرسيدم چرا اومدي؟؟ گفت آخه تو چشمات كسي هست كه ديگه اونجا جاي من نيست

خواستم عشق رو تو دستام بگيرم ، ولي جا نشد . پس گذاشتمش تو جيبم ، ولي جا نشد . در كيفمو باز كردم ، ولي جا نشد . تصميم گرفتم ببرمش توي اتاق ، ولي جا نشد . بنابراين يه خونه براش گرفتم ، ولي جا نشد . با خودم گفتم : يه باغ ! آره ! ولي جا نشد . پس گذاشتمش توي قلبم ، حالا ديگه جاش خوبه خوبه ... تازه مي فهمم اين كه مي گن دل آدم مي تونه از دنيا هم بزرگتر باشه يعني چي!

زندگي چيست ؟ اگر خنده است چرا گريه ميكنيم ؟ اگر گريه است چرا خنده ميكنيم ؟ اگر مر گ است چرا زندگي مي كنيم ؟ اگر زندگي است چرا مي ميريم ؟ اگه عشق است چرا به آن نمي رسيم ؟ اگه عشق نيست چرا عاشقيم

نابينا گفت : دوستت دارم ماه گفت تو که منو نمي بيني؟ چطوري دوستم داري . نابينا گفت :اگه مي ديدمت ؟ عاشق زيبايت مي شدم . اما حالا که نمي بينمت عاشق خودت هستم..

مي دوني فلسفه اختراع سرسره براي بچه ها چيه؟ مي خوان از بچگي به ادم ياد بدن كه صعود چقدر سخت و سقوط چه اسونه

عشق يعني يک سلام بيجواب:::::::::::: :عشق يعني حسرت . تشنه به آب عشق يعني همچون من شيدا شدن ............ .عشق يعني قطره و باران شدن............ ......... ..... عشق يعني يک شقايق غرق خون ............ ........عشق يعني دردمحنت در درون!!!!!....... ......... .... عشق يعني سوز ني آه و شبان ............ ..عشق يعني معني رنگين کمان

دختري مي رفت ، پسري او را ديد و دنبال او روان شد . دختر پرسيد که چرا پس من مي آيي ؟ پسر گفت : برتو عاشق شده ام . دختر گفت : برمن چه عاشق شده اي ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من مي آيد ، برو و بر او عاشق شو . پسر از آنجا برگشت و دختري بدصورت ديد ، بسيار ناخوش گرديد و باز نزد دختر رفت و گفت : چرا دروغ گفتي ؟ دختر گفت : تو راست نگفتي . اگر عاشق من بودي ، پيش ديگري چرا مي رفتي؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوبه ادم يكي را دوست داشته باشه نه به خاطر اينكه نيازش رو برطرف كنه نه به خاطر اينكه كس ديگري رو نداره نه به خاطر اينكه تنهاست و نه از روي اجبار بلكه به خاطر اينكه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داره

اگر روزي دشمن پيدا كردي، بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي! اگر روزي تهديدت كردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزي خيانت ديدي، بدان قيمتت بالاست! اگر روزي تركت كردند، بدان با تو بودن لياقت مي خواهد

نمي بخشمت .... بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي .... بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي كه برايم شكستي .... .. بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي ..... نمي بخشمت .... بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي .... و مي بخشمت بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي

اسمون به ماه ميگه :عشق يعني چي ماه ميگه يعني بودن درآغوش تو ماه ميگه: توبگو عشق يعني چي آسمون ميگه انتظار ديدن تو

رسم زمونه : تو چشم ميذاري من قايم ميشم .........اما تو يكي ديگه رو پيدا ميكني

برات مي نويسم دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي من مي نويسم .. ...من ... مي نويسم دوست دارم

ميگن لبخند ربطي به مرگ نداره ولي تو بخند تا من برات بميرم 0:-)

بچه بوديم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مرداي قوي....بزرگ شديم دخترا عاشق مرداي قوي شدن و پسرا عاشق عروسک :-(

سه جمله ي زيبا : 1) اگر اولش به فکر آخرش نباشي آخرش به فکر اولش مي افتي . 2) لذتي که در فراغ هست در وصال نيست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بيم فراغ . 3) آغاز کسي باش که پايان تو باشد

بوسه زلب هاي تو در خواب گرفتم گويي که گل از چشمه ي مهتاب گرفتم در برکه ي اشکم همه دم نقش تو ديدم اين هديه ي خوبيست که از آب گرفتم هرگز نتواني که زمن دور بماني چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم

سلامتي سه تن ناموس و رفيق و وطن سلامتي سه کس سرباز و زندوني و بي کس

اگر ديدي ???نفر دوست دارن يکيش منم. لوتي اگر ديدي ?? نفر دست دارن يکيش منم. اگر ديدي يک نفر دوست داره اون يکي منم. اگر ديدي کسي دوست نداره بدون من مردم

به عشق گفتم : تا تورو دارم تنها نيستم منو تنها گذاشت و رفت... به احساس گفتم : تا تورو دارم تنها نيستم منو تنها گذاشت و رفت... به وفا گفتم : تا تورو دارم تنها نيستم اونم منو تنها گذاشت و رفت... ولي وقتي به تنهايي گفتم : تا تورو دارم تنها نيستم موندو همدم و مونسم شد

عاشق عاشقي باش و دوست داشتن را دوست بدار ، از تنفر متنفر باش ، به مهرباني مهر بورز با آشتي آشتي کن و از جدايي جدا باش

آغوش پارکينگي است که جريمه ندارد !!! بوسه تصادفي است که خسارت ندارد !!! . . . . . چيه دنبالم راه افتادي

خدا گفت ...

 
 

 

ميدوني وقتي خدا داشت بدرقه ات مي كرد بهت چي گفت؟

گفت: جايي كه ميري مردمي داره كه تو رو مي شكنند، نكنه غصه بخوري

من همه جا با تو هستم. تو تنها نيستي .....

توي كوله بارت عشق ميزارم كه بگذري

قلب ميزارم كه جا بدي

اشك ميدم كه همراهيت كنه

و مرگ كه بدوني برميگردي پيشم.

  

خلقت من در جهان یک وصلۀ ناجور بود 

من که خود راضی به این خلقت نبودم ، زور بود؟

 

خلق ازمن درعذاب و من خود از کردار خویش،

ازعذاب خلق و من یارب ، چه ات منظور بود؟

 

حاصلی ای دهر ازمن غیر شرِّ وشور نیست.

مقصدت از خلقت من ، سیر شرّوشور بود؟

 

ذات من معلوم بودت نیست مرغوب. از چه ام،

آفریدستی٬زبانم لال٬چشمت کور بود؟

 

ای چه خوش بود چشم می پوشیدی از تکوین من،

فرض می کردی که ناقص، خلقت یک مور بود.

 

ای طبیعت گر نبودم من، جهانت عیب داشت؟

ای فلک گر من نمیزادی، اجاقت کور بود؟

 

قصد تو از خلقت من ، خود یقین دارم فقط،

دیدن هر روز یک گون رنج جور واجور بود.

 

گر نبودی تابش استارهء من در سپهر،

تیر و بهرام و خور و کیوان و مه بی نور بود؟

  

راست گویم ،نیست جز این علت تکوین من،

قالبی لازم برای ساحت یک گور بود.

 

آفریدن مردمی را بهر گور اندر عذاب،

گر خدائی هست ز انصاف خدائی دور بود.

  

گر من اندر جای تو بودم امیر کائنات،

هر کسی از بهر کار بهتری ماءمور بود.

 

آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد،

از چه کرد این آفرینش را٬مگر مجبور بود؟

از من نپرس چقدر دوستت دارم

 

از من نپرس چقدر دوستت دارم

                         اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست

                          به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

                             مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد

                     مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم

                                         بگو معنی تمرین چیست ؟

                                     بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

                                             بریدن از خودم را ؟

                         مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

              از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم

                           همه می دانند که دروری تو روحم را می آزارد

         تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند

                            نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...

                                   هوای سرد اینجا رو دوست ندارم

                              مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام

تقدیم به تو که بهترینی

شعری که جوشید از دلم اینبار باشد مال تو.

احساس شیرین دلی ، تبدار باشد مال تو.

 

از من بریدی بی سبب، من هم گذشتم از دلم .

 

پاینده باشی سهم این ، ایثار باشد مال تو.

 

باشد برو بی اعتنا ، تنها رهایم کن ولی ،

 

قلبی که مانده پشت این ، دیوار باشد مال تو.

 

چیزی ندارم من دگر، جز یک رمق جان در بدن .

 

حتی همین این یک رمق، صدبار باشد مال تو.

 

جز شعر چیز دیگری ، در چنته ام پیدا نشد.

 

قابل ندارد این غزل ، بردار باشد مال تو.

برای تو ..............

 

تو مرا می فهمی 


من تو را می خواهم


وهمین ساده ترین قصه یک انسان است

تو مرا می خوانی

 
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

 
و تو هم می دانی

 
تا ابد در دل من می مانی

...

setaresetaresetare

آرزويم اين است نتراود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد...

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز....

و به اندازه ي هر روز تو عاشق باشي....

عاشق آنكه تو را مي خواهد...

و به لبخند تو از خويش رها مي گردد...

 و ترا دوست بدارد به همان اندازه كه دلت مي خواهد!

سيزده خط براي زندگي

 

 
دوستت دارم ، نه به خاطر شخصيت تو ، بلكه به خاطر شخصيتي كه من در هنگام با تو بودن پيدا مي كنم.
هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود.
اگر كسي تو را آن طور كه مي خواهي دوست ندارد ، به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد.
دوست واقعي كسي است كه دستهاي تو را بگيرد ولي قلب تو را لمس كند .
بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگز به او نخواهي رسيد .
هرگز لبخند را ترك نكن ‚ حتي وقتي ناراحتي چون هر كس امكان دارد عاشق لبخند تو شود.
تو ممكن است در تمام دنيا فقط يك نفر باشي ، ولي براي بعضي افراد تمام دنيا هستي.
هرگز وقتت را با كسي كه حاضر نيست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران .
شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياري افراد نامناسب را بشناسي و سپس شخص مناسب را ، به اين ترتيب. وقتي او را يافتي بهتر مي تواني شكرگزار باشي.
به چيزي كه گذشت غم مخور ، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن .
هميشه افرادي هستند كه تو را مي آزارند ، با اين حال همواره به ديگران اعتماد كن و فقط مواظب باش كه به كسي كه تو را آزرده ، دوباره اعتماد نكني.
خود را به فرد بهتري تبديل كن و مطمئن باش كه خود را مي شناسي قبل از آنكه شخص ديگري را بشناسي و انتظار داشته باشي او تو را بشناسد .
زياده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترين چيزها در زماني اتفاق مي افتد كه انتظارش را نداري .

گابريل گارسيا ماركز

تا ابد.....

 

من تو را به کسي هديه مي دهم که از من عاشق تر باشد و از من براي تو مهربان تر.
من تو را به کسي هديه مي دهم که صداي تو را از دور، در خشم، در مهرباني، در دلتنگي، در خستگي، در هزار همهمه ي دنيا، يکه و تنها بشناسد
.
من تو را به کسي هديه مي دهم که راز معصوميت گل مريم و تمام سخاوت هاي عاشقانه اين دل معصوم دريايي را بداند؛ و ترنم دلپذير هر آهنگ، هر نجواي کوچک، برايش يک خاطره باشد
.
او بايد از نگاه سبز تو تشخيص بدهد که امروز هواي دلت آفتابي است؛ يا آن دلي که من برايش مي ميرم، سرد و باراني است
.
اي.... ،اي بهانه ي زنده بودنم؛ من تو را به کسي هديه مي دهم که قلبش بعد از هزار بار ديدن تو، باز هم به ديوانگي و بي پروايي اولين نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم
...
تو را با دنيايي حسرت به او خواهم بخشيد؛

ولي آيا او از من عاشق تر و از من براي تو مهربان تر است؟آيا او بيشتر از من براي تو گريسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز

ولي، تو در عين ناباوري، او را برگزيدي
...
مي دانم... من دير رسيدم...خيلي دير...خيلي
...
يك بار ديگر بگذار بي ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برايت تنگ مي شود. روزهايي که تو را نمي بينم، به آرزوهاي خفته ام مي انديشم، به فاصله بين من و تو،
...
هر روز به خود مي گويم کاش شيشه عمر غرورم را شکسته بودم

کاش به تو مي گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد...................

توبمان با من

همه می پرسند:
چیست در زمزمه مبهم آب؟

چیست در همهمه دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید،
روی این آبی آرام بلند،
که ترا می برد این گونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟

چیست درکوشش بی حاصل موج؟
چیست درخنده جام؟
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت بدان می نگری؟
نه به باد،

نه به آب ،
نه به برگ،
نه به این آبی آرام بلند،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،
نه به این خلوت خاموش کبوترها،
من به این جمله نمی اندیشم!

من مناجات درختان را هنگام سحر،

رقص عطر گل یخ را با باد،
نفس پاک شقایق را در سینه کوه،
صحبت چلچله راباصبح،
نبض پاینده هستی را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،
همه را میشنوم، میبینم!
من به این جمله نمی اندیشم
!

به تو می اندیشم
!
ای سرا پا همه خوبی، تک و تنها به تو می اندیشم
!
همه وقت،همه جا،

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم!
تو بدان این را تنها تو بدان،

تو بیا! توبمان با من تنها تو بمان.
جای مهتاب به تاریکی مهتاب تو بتاب
!
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
!
اینک این من که به پای تو در افتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز،
تو بگیر!
تو ببند
!
تو بخواه
!
پاسخ چلچله ها را تو بگو
.
قصه ابر هوا را تو بخوان
!
توبمان با من تنها تو بمان
!
در دل ساغر هستی تو بجوش
!
من ، همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
!
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!..................................

من کیستم؟

 

من کیستم؟ آن شکسته، رفته زیاد
تک درختی که برگ وبارش نیست
پای در گل، اسیر طوفان ها
آن خزانی که نوبهارش نیست
ورقی پاره از کتاب زمان
قصه ای ناتمام وتلخ آغاز
اشک سردی چکیده بر خاک
نغمه هایی شکسته در دل ساز
تو که بودی؟ همه بهار، بهار
در نگاهت شراب هستی سوز
از کجا آمدی؟ که چشم تو شد
در شب، قلب من طلیعه نور
در رگت خون زندگی جاری
تنت از شوق وآرزو لبریز
تو طلوع ومن آن غروب سیاه
تو سراپا شکوفه من پاییز
عشق را شنیده بودی هیچ!
شوره زاری که گل در آن رویید؟
یاد شبهای تیره آخر ماه
دلی افسرده، روشنی جویید؟
تو که بودی؟ تو که شوره زار دلم
با تو سرشار برف وباران شد
کاسه خشک چشمهایم باز
تازه شد اشک چشمه ساران
سبز گشتم زتو جوانه زدم
با تو گل کردم وبهار شدم
هر رگم جوی خون جاری شد
پر شدم پر زانتظارشدم
وای بر من چرا ندانستم
به وفای گل اعتباری نیست
شاخه ای را نچیده، می بینم
در کفم غیر نیش خاری نیست
عشق را چنان نسیم سحر
تو گذشتی چه ساده زآنچه که بود
من بجا مانده یکه وتنها
می گریزم دگر زبود ونبود
بی من آری، تو خفته ای آرام
گر چه من لحظه ای نیاسودم
چه کنم رسم عاشقی این است
چشم من کور عاشقت بودم
بعد از این می گریزم از هستی
به جهان نیز دل نمی بندم
ای همه شادمانیم از تو
بی تو هرگز دگر نمی خندم
آه اینک تو ای رطیل سیاه
وقت رفتن کنار خانه بمان
تا ببینی چگونه می میرم
لحظه ای هم به این بهانه بمان
صبرکن، صبرکن زباغ دلم
گل شادی بچین وبعد برو
ایکه زهر تو سوخت جان مرا
مردنم را ببین وبعد برو.......

 .......

چه سخته بی تو بودن

 
گمان کردم که او عاشق ترین عاشق در این دنیاست

گمان کردم که غمخواری برای یک دل تنهاست

از عشق خود به من میگفت از عاشق ها سخن میگفت

از اشکی داغ وآتشزن همیشه چشم او پر بود

ولی افسوس همه از عشق گفتنها تمام گریه کردنها تظاهر بود

همه عاشق نوازی هاتمام صحنه سازی هاتظاهر بود

به خود گفتم دوباره بخت یارم شود

به خود گفتم که پایانی برای انتظارم شود

به خود گفتم دوباره نوبت فصل بهارم شود

ولی افسوس همه از عشق گفتنها تمام گریه کردنها تظاهر بود

همه عاشق نوازی هاتمام صحنه سازی ها تظاهر بود....تظاهر بود .....تظاهر بود... .

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

 

 

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.

ای بهار زندگی ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد

برگرد

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.

بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام...

نه نه نه  !

نه نه نه  !


 این هزار مرتبه گفتم نه


 دیگر توان نمانده

توانایی در بند بند من از تاب رفته است


 شب با تمام وحشت خود خواب رفته است


و در تمام این شب تاریک


تاریک چون تفاهم من با تو


انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را تکرار می کند

 


 گفتی 


 امیدهاست


 در نا امید بودن من


 اما


 این ابر تیره را نم باران نبود و نیست

 


انسان به جای آب هرم سراب سوخته می نوشد


گلهای نو شکفته


 این لاله های سرخ


گل نیست


 خون رسته ز خاک است


 باور کن اعتماد از قلبهای کال بار رحیل بسته


 و مهربانی ما را خشم و تنفر افزون


 از یاد برده است


 باورنمی کنی ؟


که حس پک عاطفه در سینه مرده است !