در امتداد شب
من هستم و تمامت تنهایی
با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن
این راز سر به مهر ، تا کی درون سینه نهفتن !
بی هیچ باک و دلهره گفتن ؟
یاری کن
مرا به گفتن این راز باز یاری کن
ای تو ، به تیره شبان ، آفتاب روز
می خواهمت هنوز .
گنه كردم گناهي پر ز لذت
درآغوشي كه گرم وآتشين بود
گنه كردم ميان بازواني
كه داغ وكينه جوي آهنين بود
در آن خلوتگه تاريك وخاموش
نگه كردم به چشم پر زرازش
دلم درسينه بي تابانه لرزيد
زخواهش هاي چشم پر نيازش
درآن خلوتگه تاريك وخاموش
پريشان در كنار او نشستم
لبش بر روي لبهايم هوس ريخت
زاندوه دل ديوانه رستم
فرا خواندم به گوشش قصه ي عشق
تو را مي خواهم اي جانانه ي من
تو را مي خواهم اي آغوش جانبخش
تو را اي عاشق ديوانه ي من
هوس در ديدگانش شلعه افروخت
شراب سرخ در پيمانه رقصيد
تن من در ميان بستر نرم
به روي شانه اش مستانه لرزيد
گنه كردم گناهي پر ز لذت
كنار پيكري لرزان و مدهوش
خداوندا چه مي داند چه كردم
درآن خلوتگه تاريك و خاموش
 ميروي تا با نبودن عشق را پر پر کنی
ميروي تا با نبودن عشق را پر پر کنی
 میروی با اشک حسرت ، دیده ام را ترکنی
میروی با اشک حسرت ، دیده ام را ترکنی
 آن همه گفتی نگاهت با نگاهم زنده است
آن همه گفتی نگاهت با نگاهم زنده است
 من نباشم ، می توانی روزها را سر کنی
من نباشم ، می توانی روزها را سر کنی
 در نبودت گریه کردم ، آینه احساس کرد
در نبودت گریه کردم ، آینه احساس کرد
 آینه شو ، گریه ام را حس کنی باور کنی
آینه شو ، گریه ام را حس کنی باور کنی
 سبز در عشقت شدم کم کم تو دانستی ولی
سبز در عشقت شدم کم کم تو دانستی ولی
 عاقبت می خواستی در قلب من خنجر کنی
عاقبت می خواستی در قلب من خنجر کنی 
 بعد تو در سینه نامت می شود یک خاطره
بعد تو در سینه نامت می شود یک خاطره
 کاش می شد قصه عشق مرا باور کنی
کاش می شد قصه عشق مرا باور کنی
چو سنگها صداي مرا گوش مي كني
سنگي و ناشنيده فراموش مي كني
رگبار نوبهاري و خواب دريچه را
از ضربه هاي وسوسه مغشوش مي كني
دست مرا كه ساقه سبز نوازش است
با برگهاي مرده هم اغوش مي كني
گمراه تر از روح شرابي و ديده را
در شعله م نشاني و مدهوش مي كني
اي ماهي طلايي مرداب خون من
خوش باد مستيت كه مرا نوش مي كني
تو دره بنفش غروبي كه روز را
بر سينه مي فشاري و خاموش مي كني
در سايه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سايه از چه سيه پوش مي كني
 د متولدين ارديبهشت: از انتقاد و سرزنش دست بكشيد و فضاي خانوادگي و حرفهاي خود را به فضايي دوستانه مبدل سازيد. براي هماهنگي سلامت جسم و روح تلاش كنيد. بدانيد كه زندگي وسعتپذير است و يك لحظهاش را نبايد تباه كرد تا آنكه به هدفها دست يابيد.
د متولدين ارديبهشت: از انتقاد و سرزنش دست بكشيد و فضاي خانوادگي و حرفهاي خود را به فضايي دوستانه مبدل سازيد. براي هماهنگي سلامت جسم و روح تلاش كنيد. بدانيد كه زندگي وسعتپذير است و يك لحظهاش را نبايد تباه كرد تا آنكه به هدفها دست يابيد.  د متولدين خرداد: به راحتي نميتوانيد با كسي صحبت كنيد و در اين مورد كمي مشكل داريد. شخصی را امروز ملاقات میکنید که به او علاقهمند هستید و او كاملا از لحاظ فرهنگي با شما متفاوت است و این مشکلاتی را برای شما به همراه خواهد داشت.
د متولدين خرداد: به راحتي نميتوانيد با كسي صحبت كنيد و در اين مورد كمي مشكل داريد. شخصی را امروز ملاقات میکنید که به او علاقهمند هستید و او كاملا از لحاظ فرهنگي با شما متفاوت است و این مشکلاتی را برای شما به همراه خواهد داشت.  د متولدين تير: از جمله كساني هستيد كه مرتب در حال جدل و پس زدن رقبائيد و به اصطلاح ميكوشيد تا به حق خود برسيد. در زمينه مسائل احساسي و عاطفي، يك نوع يك دندگي و لجاجت دیده میشود كه تا حدي باعث كدورت شده ولي امروز روزیست که در پايان به نقطه روشن و مثبت خواهید رسید.
د متولدين تير: از جمله كساني هستيد كه مرتب در حال جدل و پس زدن رقبائيد و به اصطلاح ميكوشيد تا به حق خود برسيد. در زمينه مسائل احساسي و عاطفي، يك نوع يك دندگي و لجاجت دیده میشود كه تا حدي باعث كدورت شده ولي امروز روزیست که در پايان به نقطه روشن و مثبت خواهید رسید.  د متولدين مرداد: در زمينه كاري و شغلي براي متولدين اين ماه امروز، روز موفقیت است. عدهاي كه شغل خود را به عللي از دست دادهاند امكان يافتن كار تازه بهتري دارند. سرگرم مسائل غيرضروري نباشيد كه مهمتر از اينها را در پيش داريد. اخلاق خوش را فراموش نكنيد.
د متولدين مرداد: در زمينه كاري و شغلي براي متولدين اين ماه امروز، روز موفقیت است. عدهاي كه شغل خود را به عللي از دست دادهاند امكان يافتن كار تازه بهتري دارند. سرگرم مسائل غيرضروري نباشيد كه مهمتر از اينها را در پيش داريد. اخلاق خوش را فراموش نكنيد.  د متولدين شهريور: شما احساس خستگي شديدي ميكنيد و متاسفانه اين احساس را امروز به طور کامل در خود میبینید. ممكن است شما كاملا حق داشته باشيد كه از همه بيشتر بدانيد ولي بايد مراقب ثابت كردن اين مطلب باشيد. پس كاملا آرام به گفتگو بپردازيد و سعي كنيد حرفهاي شما توهينآميز نباشد.
د متولدين شهريور: شما احساس خستگي شديدي ميكنيد و متاسفانه اين احساس را امروز به طور کامل در خود میبینید. ممكن است شما كاملا حق داشته باشيد كه از همه بيشتر بدانيد ولي بايد مراقب ثابت كردن اين مطلب باشيد. پس كاملا آرام به گفتگو بپردازيد و سعي كنيد حرفهاي شما توهينآميز نباشد.  د متولدين مهر: از زندگي بهره كافي را ببريد كه اين به نفع شماست. يك نقل و انتقال بزرگ، فكر شما را به خود مشغول ساخته ولي احتياط را از دست ندهيد كه احتياط شرط اساسي عقل است. مسائل بين شما و همكارانتان يا حتي دوستان و آنهايي كه در غم و شادي شما شريك بودهاند، سرانجام به پايان خواهد رسيد.
د متولدين مهر: از زندگي بهره كافي را ببريد كه اين به نفع شماست. يك نقل و انتقال بزرگ، فكر شما را به خود مشغول ساخته ولي احتياط را از دست ندهيد كه احتياط شرط اساسي عقل است. مسائل بين شما و همكارانتان يا حتي دوستان و آنهايي كه در غم و شادي شما شريك بودهاند، سرانجام به پايان خواهد رسيد.  د متولدین آبان: تا چندی پیش روابط شما بسيار شيرين و دوستداشتني بود، ولي امروز روزي است كه كار كمي مشكل و باعث نااميدي شما شده است. متاسفانه به نظر ميرسد كه شما دوست داريد، مرتبا راجع به اين مسائل فكر و گفتگو كنيد، اما شما مسئول برخي از مسائل هستيد و مشغوليات ذهني مهمتري داريد
د متولدین آبان: تا چندی پیش روابط شما بسيار شيرين و دوستداشتني بود، ولي امروز روزي است كه كار كمي مشكل و باعث نااميدي شما شده است. متاسفانه به نظر ميرسد كه شما دوست داريد، مرتبا راجع به اين مسائل فكر و گفتگو كنيد، اما شما مسئول برخي از مسائل هستيد و مشغوليات ذهني مهمتري داريد د متولدين آذر: مدتي است مهرباني و محبتتان نسبت به اطرافيان بيشتر شده و ديگران نيز بياختيار با شما همينگونه رفتار ميكنند. در واقع هر چه بيشتر بخواهيد احساستان را به ديگران نشان دهيد آنها نيز بيشتر از شما و ايدههايتان حمايت ميكنند. امروز سعي كنيد يك كار جديد و غيرمعمول انجام دهيد تا عادت هر روزتان شود.
د متولدين آذر: مدتي است مهرباني و محبتتان نسبت به اطرافيان بيشتر شده و ديگران نيز بياختيار با شما همينگونه رفتار ميكنند. در واقع هر چه بيشتر بخواهيد احساستان را به ديگران نشان دهيد آنها نيز بيشتر از شما و ايدههايتان حمايت ميكنند. امروز سعي كنيد يك كار جديد و غيرمعمول انجام دهيد تا عادت هر روزتان شود.  د متولدين دی: عشق و مسائل عاطفي براي شما سببساز خوشبختي است. رازدار رازهاي خود باشيد و سفره دل را پيش هر كسي باز نكنيد. گاهي اوقات پيش آمده كه با كساني درددل ميكنيد كه چون حربه، عليه خودتان به كار ميبرند. خيلي از حرفها را جدي نگيريد. گاهي، بعضي حرفها را نشنيده بگيريد و خود را به قول معروف به راهي ديگر بزنيد. امروز زندگي عاطفيتان در بهترين موقعيت قرار دارد.
د متولدين دی: عشق و مسائل عاطفي براي شما سببساز خوشبختي است. رازدار رازهاي خود باشيد و سفره دل را پيش هر كسي باز نكنيد. گاهي اوقات پيش آمده كه با كساني درددل ميكنيد كه چون حربه، عليه خودتان به كار ميبرند. خيلي از حرفها را جدي نگيريد. گاهي، بعضي حرفها را نشنيده بگيريد و خود را به قول معروف به راهي ديگر بزنيد. امروز زندگي عاطفيتان در بهترين موقعيت قرار دارد. د متولدين بهمن : از اينكه چند وقتي است كارهاي بيشتري براي انجام دادن داريد و سرتان شلوغتر شده خوشحال هستيد، حداقل باعث ميشود تا ذهنتان از مشاجرات خانوادگی دور شود. گاهي اوقات پذيرفتن اينكه اشتباه ميكنيد برايتان مشكل است، اما در نهایت به نتیجه خواهید رسید.
د متولدين بهمن : از اينكه چند وقتي است كارهاي بيشتري براي انجام دادن داريد و سرتان شلوغتر شده خوشحال هستيد، حداقل باعث ميشود تا ذهنتان از مشاجرات خانوادگی دور شود. گاهي اوقات پذيرفتن اينكه اشتباه ميكنيد برايتان مشكل است، اما در نهایت به نتیجه خواهید رسید.  د متولدین اسفند: اعصاب خسته شما نياز به استراحت دارد. در محيط كار ممكن است اختلاف نظرهايي پيدا كنيد كه بايد باحوصله باشيد و محبوبيت خودتان را حفظ كنيد. پندها و اندرزهاي اطرافيان را به گوش جان بخريد كه ارزشمند است.
د متولدین اسفند: اعصاب خسته شما نياز به استراحت دارد. در محيط كار ممكن است اختلاف نظرهايي پيدا كنيد كه بايد باحوصله باشيد و محبوبيت خودتان را حفظ كنيد. پندها و اندرزهاي اطرافيان را به گوش جان بخريد كه ارزشمند است.
 
دستم نه،
اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو مي لرزد!
نمي دانم چرا 
وقتي به عكس ِ سياه و سفيد اين قاب ِ طاقچه نشين
نگاه مي كنم،
پرده ي لرزاني از باران و نمك
چهره ي تو را هاشور مي زند!
هم خانه ها مي پرسند:
اين عكس كوچك ِ كدام كبوتر است،
كه در بام تمام ترانه هاي تو
رد ِ پاي پريدنش پيداست؟
من نگاهشان مي كنم،
لبخند مي زنم
و مي بارم!
حالا از خودت مي پرسم! 
آيا به يادت مانده آنچه خاك ِ پُشت ِ پاي تو را
در درگاه ِ بازنگشتن گِل كرد،
آب ِ سرد ِ كاسه ي سفال بود،
يا شورآبه ي گرم ِ نگاهي نگران؟
پاسخ ِ اين سؤال ِ ساده،
بعد از عبور ِ اين همه حادثه در ياد مانده است؟
دلم تنگه خیلی دلم هوای یه بارون و داره
استخاره کردم :خوب اومد...  (  اینو قبلا" بهت گفته بودم)
همه چی درست می شه...همون طوری می شه که تو می خوای ،که من می خوام 
 ...نگران نباش ...
...نگران نباش ...
و البته یه خورده باید صبر کرد...
یادت که هست جواب استخاره:راه طولانی و سخته،اما چون خدا با شماست،آخرش موفقیته... (حرف خدا که ۲ تا نمیشه!!!)
خودت گفتی :قابل تحمله...نگفتی؟!!یادت نیست؟
هنوز که اولشه...من که کم نیاوردم،تو رو نمی دونم؟!!...
همه چیز گاه اگر کمی تیره مینماید.... 
باز روشن میشود زود 
تنها فراموش نکن این حقیقتی ست
بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید

 
 
و لیموهایی ترش تا که شربتی گوارا فراهم شود 
و روزهایی در زحمت تا از ما انسانی فراتر بسازد 
خورشید خواهد درخشید زود 
خواهی دید...
دفتر عشق تموم شد
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيكه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقــــت بود
بشنواين التماسرو
دوستت
دارم مریم عزیزم
 
 
از آن دو چشم خیالی نماند چاره مرا
گمان کنم که جنون می کند اداره مرا
(( تنم به پیله تنهاییم نمی گنجد ))
رها کنید از این حجم بی قواره مرا
در این اتاق که پیوسته برف می بارد
مگر تو گرم کنی با غمی دوباره مرا
تویی که در نفسم عطر شعر می پاشی
و از شکاف دلم می کنی نظاره مرا
تویی ... تو آن شبح گنگ پشت پنجره ای
که با کرشمه ابرو کنی اشاره مرا
تو چشم تو دو پرستوی خیس وخواب آلود
نشانده اند به دریای دردواره مرا
بپرس از در و همسایه ها خبر دارند
به سنگ حادثه بخشیده ای هماره مرا
دوباره لایه درختان خیس لیموزار
کبوترانه کسی می کند نظاره مرا
همیشه فرق من و تک تک شما این است
که آفریده خداوند بی ستاره مرا
هوای شهرپرآوازه داره
دلم خون شد زتنهایی خدایا
غریبی بی کسی اندازه داره
          دلم دریای خونه کسی دردم چه دونه
دلم دریای خونه کسی دردم چه دونه
                      
 
  
 
  

دلی آشفته وپژمرده دارم
دراین دنیا دلبری گم کرده دارم
کتاب عشق اورا هرشب می خونم
هنوز دفتر ناخونده دارم
خدایا ازسفریارم نیومد
رفیق قلب بیمارم نیومد
به خون اومد دلم ازدرد هجرون
به دیدارم پرستارم نیومد
اسیر درد و بیمارم توکردی
میون عاشقا خوارم توکردی
کجا با غم مرا بود آشنایی
به دست غم گرفتارم توکردی
      دلم دریای خونه کسی دردم چه دونه
دلم دریای خونه کسی دردم چه دونه
                    
 
  
 
  

تا که بودیم نبودیم کسی  
 کشت ما را غم بی همنفسی
  کشت ما را غم بی همنفسی
            تا که رفتیم همه یار شدند 
 خفته ایم و همه بیدار شدند
  خفته ایم و همه بیدار شدند
قدرآیینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که اقبال شکست
                  
؛
زبانی سرخ دارم ...
اگر ...
قرار به باد دادن باشد ...
اوّل سر سبز تو را ...
به باد می دهم ...
شاید هم به طوفان ...
؛
سرخی من از تو ...
سبزی تو نیز ...
شش دانگ ...
به نام خودت ...

دلم گرفته ای هم نفس
پرم شکست تو اين قفس
تو اين غبار . تو اين سکوت
چه بی صدا . نفس نفس
از اين نامهربونی ها 
دارم از غصه می ميرم
رفيق روز تنهايی . 
يه روز دستاتو می گيرم
تو اين شب گريه می تونی 
پناه هق هقم باشی 
تو ای همزاد همخونه 
چی ميشه عاشقم باشی؟
دوباره من دوباره تو
دوباره عشق . دوباره ما
دو هم نفس . دو هم زبون
دو همسفر . دو هم صدا
تو ای پايان تنهايی 
پناه آخر من باش
تو اين شب مرگی پاييز . 
بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمات . 
شبم روشنترين باشه
ميخوام آيينه خونه 
با چشمات همنشين باشه
دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو اين قفس
تو اين غبار . تو اين سکوت
چه بی صدا . نفس نفس


 با غريبگی چشمات ، توی آينه ي نگاهت
يه شکست تازه خوردم ،توي اطاق سرد حسرت
کنج تنهايی نشستم ، شب و روزامو شمردم
تويی که خوب مي دونستی ، که طلوع زندگيمی
بعد اون شبای تاريک ، حالا تو غروب يادت
تو ديگه نمي شناسی ، منو که برات ميمردم
تو خزون دل سپردن ، دست تو وداع آخر
دست من يه بي صدا بود ، تو قمار آشنايی
با اشاره ي نگاهت
برگ آخر و مي بردم
برگ آخر و مي بردم
اون همه وعده ي فردا ، اون همه خيال ساختن
از لب تو مي شنيدم ،من خوش خيال ساده
همه عمرمو فروختم ،حرفای تو رو خريدم
از کتاب سرنوشتم ،از نگاه تو مي خونم
که ديگه گم شده ام من ، تو شب کوير بختم
واسه پيدا کردن راه ، يه ستاره هم نديدم
تو خزون دل سپردن ،دست تو وداع آخر
دست من يه بي صدا بود ، تو قمار آشنايی
با اشاره ي نگاهت
برگ آخرو مي بردم
برگ آخرو مي بردم
حالا با دنيای من ، دنيای غم های من
از همه آشناتری ، از توی برکه ي ماتم
دلمو برمي داری ،تا اوج رويا مي بری
حالا با بهونه هات ، که رفتنو پيش مي کشی
آرزوهام بی فروغه ،اون همه حرفای خوب
يا همش يه قصه بود ، يا بهونه هات دروغه
تو خزون دل سپردن ، دست تو وداع آخر
دست من يه بي صدا بود 
تو خزون دل سپردن ، دست تو وداع آخر
دست من يه بي صدا بود 
احساس مي کنم پاييز عمرم فرا رسيده
صدای آه و ناله ام همچون خش خش
به زير پاهای تو به گوش می رسد
کاش سر به زير بودی
تا زير چشمی به من می انداختی
و خرد شدنم را؛شکستنم را
زير قدم های سنگينت حس مي کردی
هيچ گاه تو را اين گونه نديده بودم
پشت پازده به گذشته به سوی آينده ای نامعلوم
يعنی نمی توانی شکستنم رادر فراقت احساس کنی
تو را به عاشقانه هایمان قسم زود برگرد"
چشمانم خشکيده بس که به راه مانده
شايد فردا که بيايی دير باشد
  از روي دستخط قشنگش كه مانده بود
  ديشب به احتمال قوي شعر خوانده بود
  اسمش بهار بود ولي موج انفجار
  پروانه هاي روسري اش را پرانده بود
  پرتاب ناگهاني خون روي صورتش
 چندين گل شقايق كوچك نشانده بود
 
 وقتي پليس وارد اين اتفاق شد
  چيزي براي ثبت جنايت نمانده بود
 گفتند: مرد نيمة شب با دوچرخه اش
 خود را به كوچه ي گل مريم رسانده بود
 مي خواست اعتراف بزرگي كند ولي
 زن ماشه را دو ثانيه قبلش چكانده بود
بدان که: انسانها بايد بياموزند که ثروتمند کسي نيست که بيشترين ها را دارد بلکه کسي است که به کمترين ها نيازمند است و بياموزند که دو نفر مي توانند به يک نقطه نگاه کنند و آنرا متفاوت بينند.
براستی که دوستان خوب و واقعي جواهرات گرانبهايي هستند كه به دست آوردنشان سخت ونگه داشتنشان سختتر است.
... انسان هيچ وقت بيشتر از آن موقع خود را گول نميزند که خيال ميکند ديگران را فريب داده است.
سعی کن فاصله تابش خود را بر ديگران تنظيم کنی خداوند خورشيد را در جايي نهاد که گرم کند ولي نسوزاند .
 
هویت خود را در همه وقت حفظ کن.
... بارانی باید تا که رنگین کمانی بر آید...
یادت نره که :زندگی با عشق معنا می یابد.
ما همه فانی و او پا بر جاست منظور عشق است بی گمان عشق خداست.
لیکن این بسیار واضح است!
اکنون که من از بند و زنجیر رها شده ام!
وحشت تنها در ذهنهای ماست!
همیشه سراسر را تسخیر می کنی!
وحشت تنها در ذهنهای ماست لیکن همیشه سراسر را تسخیر می کنی!
تو چیزی بینوا ، مطبوع و مقدسی!
چشمانت را خشک کن و تصدیق کن!
تو می دانی که زندگی میکنی تا مرا خرد کنی، تکذیب نکن!
قربانی شیرین!
یک روز خواستم نام تو را از یاد ببرم!
و یک روز شیرین، تو خواستی در زخم گمشده ام غرق شوی!
وحشت تنها در ذهنهای ماست!
همیشه سراسر را تسخیر می کنی!
وحشت تنها در ذهنهای ماست لیکن همیشه سراسر را تسخیر می کنی!
تو چیزی بینوا ، مطبوع و مقدسی!
چشمانت را خشک کن و تصدیق کن!
و آه تو دوست داشتی که از من متنفر باشی، عزیزم دوست نداشتی؟!
من قربانی تو هستم!
[در تاریکی رویا میبینم!
می خوابم تا بمیرم!
آرامش را نابود کن!
زندگی مرا محو کن(آثار زندگیم را از بین ببر!)
خاکسترهای سوخته ما...
روز را سیاه میکنند!
یک دنیای بی ارزش...
پیوسته به من ضربه می زند!]
آیا تو در شگفتی نیستی که چرا متنفر هستی؟!
آیا تو هنوز هم آنقدر ضعیف هستی که اشتباهاتت باقی مانده اند؟!
تو چیزی بینوا ، مطبوع و مقدسی!
چشمانت را خشک کن و تصدیق کن!
تو می دانی که زندگی میکنی تا مرا خرد کنی، تکذیب نکن!
قربانی شیرین!