عاشقانه....................

رهگذر عاشق

دو بیتی های عاشقانه

من بر آن سنگ قبري گريسته ام
که تن پوش فرداي من و توست. 

                                                    آرميده ايم به بال نياز خويش
                                                     بي هيچ تو، بي هيچ ما

اين منم، آن افسرده به بالين تنهايي خويش
دانم که ندارم جز ز تو، خاطر پريشاني بيش 

                                                            هر روز بیگانه ز خویشتن شدیم
                                                             اسیر نیش و نیشتر شدیم

 بالین من، ز اشکهایم تر است
خوب می دانم که جای تو
در کنارم هر روز، خالی تر است

                                                                  نگاهی به آسمان دارم
                                                              تمنای وجودی از خدای دارم

 این منم، آن شاعر کهنه خیال

پالیده ز روزهای فرد زوال

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا فکر کردی بجز من یکی دیگر لایقت بود

 

ای مسافر غریبه

چرا قلبمو شکستی

رفتی و تنهام گذاشتی

دل به ناباوری بستی

میدونم برنمیگردی

شدی هم رنگ دو رنگی

همه زندگی من

اون نگاه عاشقت بود

چرا فکر کردی بجز من

یکی دیگر لایقت بود

رفتی و از من گرفتی

اون نگاه آشنا تو

واسه من باقی گذاشتی

التهاب لحظها تو

حالا من تنها نشستم

با نوای بی نوایی

چه غریبم بی تو اینجا

ای غریبه بی وفایی

 

پس آروم توی گوشت میگم ...دوستت دارم مهربون من

اگه یار من تو باشی کسی رو دیگه نمی خوام

کاش همه کسم تو باشی من فقط همینو می خوام

دوست دارم که توی عشقت بسوزم تا که فنا شم

دوست دارم که با تو باشم اسیر دو تا چشات شم

دوست دارم که زندگیمو بریزم به زیر پاهات

دوست دارم که با نگاهت عقلمو بدی تو بر باد

از همون روزی که قلبم اسیر و دربه درت شد

فهمیدم دل خرابم عاشق صداقتت شد

تو با این همه بزرگی دل ما رو نشکستی

تو با این همه خاطرخواه اومدی با ما نشستی

همه ی زندگی من فدای یه تار موهات

همه ی عشقم تو هستی توی این دنیا زیبا

عشق و عاطفه...........

حس همیشه داشتنت، نه عشق و دلبستگیه

نه قصه گسستنه، نه حرف پیوستگیه

 

عادت و عشق و عاطفه، هرچه لغت تو عالمه

برای حس من و تو ، یه حس گنگ و مبهمه

 

تو این روزای بی کسی، اگر بدادم نرسی

یه روز میای که دیر شده، نمونده از من نفسی

 

خواستن تو برای من، فراتر از روح و تنه

راز همیشگی شدن ، همیشه از تو گفتنه

 

اگر تو مهلتم بدی، مهلت مرگو نمی خوام

با تو به قصه می رسم، همراه لحظه ها می آم

 

عادت و عشق و عاطفه، هرچه لغت تو عالمه

برای حس من و تو ، یه حس گنگ و مبهمه

 

تو این روزای بی کسی، اگر بدادم نرسی

یه روز میای که دیر شده، نمونده از من نفسی

 

همیشه عاجزه کلام، از گفتن معنی ناب

هیچ عاشقی عاشقی رو، یاد نگرفته از کتاب

 

عادت و عشق و عاطفه، هرچه لغت تو عالمه

برای حس من و تو ، یه حس گنگ و مبهمه

 

                                              عادت و عشق و عاطفه . . . . . . .

هفت راه كاشتن بذر آرامش و سعادت در ذهن

قانون1: بيائيد ذهنمان را سرشار از فكر آرامش، شجاعت، سلامتي و اميد كنيم زيرا زندگي ما همان چيزي است كه ذهنمان مي سازد.

 قانون 2: بيائيد حتي با دشمنان حتيٌ الامكان درگير نشويم ، زيرا اين كار بيشتر از آن كه آنها را آزرده خاطر كند، از ما نيرو مي گيرد.بيائيد حتي يك دقيقه را هم صرف فكر درباره كساني كه دوست نداريم نكنيم.

 قانون 3: الف- به جاي نگراني درباره ناسپاسي، انتظار ناسپاسي داشته باشيم. يادمان باشد كه حضرت مسيح فقط در يك روز ده آدم جذامي را شفا داد وفقط يك نفر از او تشكر كرد.

ب- يادمان باشد كه تنها راه دست يافتن به خوشحالي وسعادت، انتظار تشكر از ديگران نيست، بلكه بخشش را بايد به خاطر شادي بخشش دوست داشت.

د- يادمان باشد كه سپاسگزاري را بايد همچون بذري كاشت بنابراين اگردوست داريم، فرزندانمان آدمهاي شكرگزاري بار بيايند، بايد اين صفت را به آنها بياموزيم.

 قانون4: هميشه چيزهايي را كه بايد شكرشان را به جا بياوريد بشماريد، نه مشكلاتتان را.

 قانون 5: از ديگران تقليد كوركورانه نكنيم. خودمان را بشناسيم وخودمان باشيم زيرا حسادت يعني جهل و تقليد يعني خودكشي.

 قانون 6: وقتي تقدير به دستمان يك ليمو ترش ميدهد، از آن شربت درست كنيم.

 قانون 7: با اندكي شاد كردن ديگران، اندوه خود را از ياد ببريم. وقتي به ديگران نيكي مي كنيد به خود نيكي كرده ايد.

آخرش همه می ميريم.....

چه خوب باشی چه بد آخرش همه می ميريم.

 

چه مهربون باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.  

 

چه قهر باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه دل  بشکنی چه نشکنی آخرش همه می ميريم.

 

چه خودخواه باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه حسودی کنی چه نکنی آخرش همه می ميريم.

 

چه خوشحال باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه ناز کنی چه نکنی آخرش همه می ميريم.

 

چه پولدار باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه مدير عامل باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه عضو هيات مديره باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه کارمند باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه هنرمند باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه مهندس باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه بچه داشته باشی چه نداشته باشی آخرش همه می ميريم.

 

چه خونه  داشته باشی چه نداشته باشی آخرش همه می ميريم.

 

چه ماشين داشته باشی چه نداشته باشی آخرش همه می ميريم.

 

چه ۱۰ تا زبان بلد باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه رژيم بگيری چه نگيری آخرش همه می ميريم.

 

چه با عشق زندگی کنی چه نکنی آخرش همه می ميريم.

 

چه خودتو بکشی حرف دلت رو بزنی چه نزنی آخرش همه می ميريم.

 

چه دروغی بگی دوستت دارم چه نگی آخرش همه می ميريم.

 

چه بخوای فراموشش کنی چه نخوای آخرش همه می ميريم.

 

چه تکليفت با زندگی معلوم باشه چه نباشه آخرش همه می ميريم.

 

چه آدم با معرفتی باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه حس خوشبختی بکنی چه نکنی آخرش همه می ميريم.

 

چه به فردا اميدوار باشی چه نباشی آخرش همه می ميريم.

 

چه هنوز دوستش داشته باشی چه نداشته باشی آخرش همه می ميريم.

 

چه همش دلت تنگ باشه چه نباشه آخرش همه می ميريم.

 

چه بتونی دوباره عاشق بشی چه نتونی آخرش همه می ميريم.

 

چه بهت محل بذاره چه نذاره آخرش همه می ميريم.

 

و حلاصه ...

 

چه وبلاگ داشته باشی چه نداشته باشی آخرش همه می ميريم.

 

چه هر روز بياد چرندياتت رو بخونه چه نخونه آخرش همه می ميريم.

 

چه هر روز حرفات رو بنويسی و چه ننويسی آخرش لال از دنيا نمی ری .....

 

 ~~~~~~~~~~~~~~

 

چه زندگی کنی چه نکنی آخرش همه می ميريم.

فریاد....................

 

فریاد از عشقت فریاد

                بر لبم تا ابد اسم توست

                                اسیر عشقم که سرنوشتم طلسم توست

 

بگو این درد جدایی تا کی ؟

                     بگو این اشک تنهایی تا کی ؟

                                          عشق من نرفتی از یاد من

 

ذره ذره  جون سپردن تا کی ؟

                        دور از تو آهسته مردن تا کی ؟

                                                 عشق من تو بشنو فریاد من

 

فریاد از عشقت فریاد

              اشکای من به یاد عشق توست

                                   هر شب و هر روز چشم عاشق به راه توست

 

رفتی و چه فایده از گریه

                   ابر غم تو چشمم میشه بارون

                                          نیستی و باورم نمیشه رفتی آسون

 

رفتی و چه فایده از گریه

                              دل من تنگ همیشه

                                                     شکستی قلبم رو مثل شیشه

اگه می خوای بری برو.............

اگه می خوای بری برو
به پشت سر نگا نکن
حتی اگه صدات زدم
دیگه تو اعتنا نکن
به فکر قلب من نباش
که بشکنه یا نشکنه
هر جای دنیا که باشی
دلم به یادت می زنه
دیدن خوشبختی تو
برای من همین بسه
مهر توبه دلم نشست
این واسه من مقدسه
ستاره دنباله دار
فقط ماله تو قصه هاست
حقیقتوبخوام بگم
جدایی سهم آدماست
تو برو من می خوام یه کم
بی تو به تو شک بکنم
به ردپاهایی که تو
رو جاده می ذاری واسه ام
می خوام یه پرسه بزنم
تو لحظه های قبلیمون
وقتایی که دلم می خواست
بهت بگم :با من بمون
اینا رو گفتم بدونی
عشق من عادت نبوده
دوست داشتن چشمای تو
فقط تو خلوت نبوده
اگر چه تو دوره ما
 عشق یه جور حماقته
کار درسته آدما
ساده ازش گذشتنه
می خوام بگم اشک چشام
فانوس راه تو بشه
این دل که قابلی نداشت
اونم فدای تو بشه
دلم به یادت می زنه
دیدن خوشبختی تو
برای من همین بسه
مهر توبه دلم نشست
این واسه من مقدسه
ستاره دنباله دار
فقط ماله تو قصه هاست
حقیقتوبخوام بگم
جدایی سهم آدماست
تو برو من می خوام یه کم
بی تو به تو شک بکنم
به ردپاهایی که تو
رو جاده می ذاری واسه ام
می خوام یه پرسه بزنم
تو لحظه های قبلیمون
وقتایی که دلم می خواست
بهت بگم :با من بمون
اینا رو گفتم بدونی
عشق من عادت نبوده
دوست داشتن چشمای تو
فقط تو خلوت نبوده
اگر چه تو دوره ما
 عشق یه جور حماقته
کار درسته آدما
ساده ازش گذشتنه
می خوام بگم اشک چشام
فانوس راه تو بشه
این دل که قابلی نداشت
اونم فدای تو بشه

عشق یعنی؟؟؟

 
دختر به پســـــر گفت:

به نظرت من قشنـگـــــــــم؟ پسـر گفت : نه.......

دختر پرسیــــد که تو می خوای من پیشــــت باشم؟ پســــر گفت : نه......

دختـــر به پســـر گفت: اگه من یه روز ترکـــت کنم تو برام گــــریه میکنی؟

پســـــــر گفت : نه.......

دختر در حالی که گریه میکرد و می خواست بره که پســــر دستش رو

گرفت و گفت: از نظـــــر من تو قشــــــنگ نیستــــی  بلکه زیبایی......

من نمیخوام تو پیشم باشی بلکه نیـــاز دارم که تو پیشم باشی

و اگه یه روز از پیشم بری من برات گریه نمی کنم بلکه می میرم.

تورا..............................

تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه ی پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
عشق من عشق من
عشق من عشق من
بگو از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن
با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ باورها از آدمها دلم سرده
نوازش کن تو دستام رو که خیلی وقته یخ کرده
که خیلی وقته یخ کرده
عشق من عشق من
عشق من عشق من
دیگه دلواپس بودن واسم بسه
دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه
زیادیم کرده پژمردن
زیادیم کرده غم خوردن
توی بیداد تنهایی
درعین زندگی مردن
عشق من عشق من
عشق من عشق من
بگو از پاکی چشمه منو لبریز خواستن کن
با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ باورها از آدمها دلم سرده
نوازش کن تو دستام رو که خیلی وقته یخ کرده
که خیلی وقته یخ کرده
عشق من عشق من
عشق من عشق من
دیگه دلواپس بودن واسم بسه
دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه
زیادیم کرده پژمردن
زیادیم کرده غم خوردن
توی بیداد تنهایی
درعین زندگی مردن
عشق من عشق من
عشق من عشق من

وقتی که برین رقعه شطرنج نشستم

دنباله آن بازی دیرین کهن بود

هر مهره به جایی نه به دلخواه من و کار

بیرون ز صف آرایی اندیشه من بود

پیش از من و اندیشه ام اندیشه ورانی

آن نطع به تدبیر خود آراسته بودند

بردی سره آن گاه درین بازی تقدیر

بر نطعی ازین گونه ز من خواسته بودند

گفتند که می کوش به هر شیوه که دانی

کاین بازی شطرنج بدین نظم و نظام است

نک مهره به دست تو و بازی ز تو اما

با یک حرکت نوبت بازیت تمام است

بر نطعی ازین گونه توان برد به تدبیر؟

خود چاره من چیست دین ظلم و ظلامش

جز این که برین رقعه زنم یکسره تیپا

وآزاد کنم خویشتن از نظم و نظامش

مي داني زندگي يعني چه؟

*مي داني زندگي يعني چه؟
- نمي دانم.
* زندگي يعني غرور، يعني گذر کردن بي تفاوت، يعني خنديدن به صداي شکم گرسنه اي در کناره خيابان...
*مي داني زندگي يعني چه؟
- نمي دانم .
*زندگي يعني کوبيدن در گوش پسرک کوچکي که در خيابان گوشه شلواران را گرفته و براي خريدن آدامس هايش
التماس مي کند... 4تاش 100تومن...تو رو خدا.
زندي يعني بستن چشم ... يعني نديدن . نديدن پسرک کوچکي که با 5توني کوچکش از مغازه خواروبار فروشي بيرون مي آيد...
مش اکبر بقال ذيروز رياست محترم سوپر مارکت 4فصل و امروز... به او گفت :5تومني هيچي نداريم.
*مي داني زندگي يعني چه؟
- نمي دانم.
*زندگي يعني نديدن عرق بر پيشاني پدري که فرزندش بستني فروش کنار خيابان را با دست هاي کوچکش به پدر نشان مي دهد
و اورا مي کشد...پدر مي گويد بعدا مي خرم..
زندگي يعني دروغ ،يعني تزوير، يعني يک سراب بزرگ،زندگي يعني قرآن را بر سر نيزه کردن.
*مي داني زندگي يعني چه؟
- نمي دانم.
*زندگي يعني يک کمربند ،کمربندي  که زير شکم او گم شده است، اويي که با خون
جگرهاي هزاران نفر بزرگترين مجلس عزاي حسين را بر پا کرده است.
زندگي يعني رها کردن ، يعني گم شدن.
*مي داني زندگي يعني چه؟
- نمي دانم.
*زندگي يعني جمع شدن در ماشين ، روشن کردن يک سيگار برگ ،بلند کردن صداي ضبط
ماشين و گذشتن از همه اين چيزها...با سرعت...
*زندگي يعني دل شکستن... زندگي يعني له کردن... زندگي يعني زير پاگذاشتن همه چيز.
زندگي يعني خنديدن.{ خنديدن به همه آنهايي که زير بار سنگين زندگي له مي شوند.}
زندگي يعني کج شدن کمر يک مرد.زندگي يعني قالب زدن آجر زير آفتاب و هواي 55 درجه
با دست هاي کوچک پسرک 8ساله... از ساعت 5 صبح تا 7 شب...
زندگي يعني نگاه پسرک کوچک پا برهنه از پشت شيشه هاي بلند و کشيده يک رستوران.
زندگي يعني پدري که به خاطر ديه براي فرزندانش خودش را به زير ماشين پرت مي کند...
با خود مي گويد: من که براي بچه هايم فايده اي ندارم ، بلکه مردنم براشان سودي داشته باشه...
زندگي يعني ماهي 30هزار تومان حقوق ، فقط همين و زندگي با همه اين چيز ها ، ساختن حسينيه 1ميلياردي ...
زندگي يعني خون بالا آوردن دخترک دم بخت در کنار دار قالي ....
ودر آخر ، زندگي يعني کتک زدن کارگر کوچولوي کارگاه شکلات سازي به خاطر يک مشت شکلات که براي
خواهر کوچکش کش رفته بود ، در زير بازار چه جلوي چشم همه رهگذران... زندگي يعني همين...
زندگي يعني يک تمسخر بزرگ
يک ريشخند ابدي ، زندگي يعني صفر.
زندگي يعني .... يعني..... يک دروغ بزرگ.
*مي داني زندگي يعني چه؟
- مي دانم... مي دانم... مي دانم

دیگه دوست ندارم

من تو رو نمی خوام

***********************************

نه دیگه تورو می خوام ، نه چشمای سیاهتو

نه دیگه عشق رو می خوام ، نه دل مهربونتو

نه دیگه دلم تنگ برات ، نه دیگه اسیرتم

نه قلبم می تپه برات ، نه دیگه دیوونتم

نه دیگه بهارو دوست دارم ، نه بارونو

نه ستاره رو دارم ، نه سوگل قصه هامو

نه دلی مونده واسم که بخواد عاشقت باشه

نه دیگه چشمی دارم که بخواد منتظرت باشه

نه حسی مونده واسم که بخواد واست دعا کنه

نه خیالتو به سر دارم تا بگم خدا خدا خدا کنه

نه دیگه می خوام به عشق تو اسیر باشم

نه می خوام مثل قدیم دربه در و حقیر باشم

نه دیگه حرف های قشنگتو یه لحظه باور ندارم

نه تو این سیاهی ها ، من حس یار و یاور ندارم

نه عشقمی ، نه ماهمی ، نه دیگه فرشته نیازمی

نه اشکمی ، نه سازمی ، نه دیگه پرنده خیالمی

نه دیگه ، نمی خوام تو رو ، برو ، دوستت ندارم

نه ، یه بار دیگه بهت بگم : من دیگه دوستت ندارم

 

http://tinypic.com/view/?pic=r27qjl

 

نمی دونی........................

نمی دونی چقدر سخته دل بريدن و رفتن

دونستن اينکه جايی نيستی که بهش تعلق داری

جايی نيستی که بتونی آزاد باشی

يه نفر افکارت رو ازت گرفته

يه نفر آزادی ثانيه هاتو ازت گرفته

تا حالا فکر کردی شايد بتونی فرار کنی؟

از تموم  جاها و آدمايی که لحظه های زندگيت رو ازت می دزدن..؟

دوست داری دست همديگرو بگيريم و فرار کنيم؟

بريم جايی که هيچ آدمی نباشه ....

بريم جايی که بهمون نگن نمی فهمی و پشت نقابهاشون بهمون نخندن

جايی که بهمون نگن احساساتی هستيم و بهمون بخندن ؟

دوست داری با هم بريم؟

حالا ديوونگی هامو تماشا کن.........................

شايد گريزه ....شايد کم آوردنه....شايد خستگيه .....شايد يه خيال مسخره است

اينجوری که معلومه خيلی از دوستان از اين وبلاگ خسته شدن .....

واسه همينه اسم اينجا بن بست غربته ..........

هميشه غريب .......

نرم و آهسته بیایید

سیاهی سایه اش را بر دلم انداخت
دلم گریست
آرام آرام
نور بود ، امید بود
اما حرکتی نبود
نشسته بودم میان گذر زمان ، زمان بی آغاز و بی پایان
و چه آرام ترک خورده بودم
ترک را میشود مرهم گذاشت؟
 میشود از یاد برد؟
شاید  شکستن ها را ، هم  راه گریزی باشد

باران

سلام

اکنون که اين مطالب را مي نويسم باراني در حال باريدن است که گويي خبر از دل من

ندارد و آنچنان بر پنجره اتاقم مي کوبد که گويي باز خبر ندارد  من ديگر تو را ندارم.

 پس به زير باران چنين مي نويسم براي تو:

بز ن بارون بزن بارون که من ديگر شدم تنها     بزن بارون بزن بارون که من ديگر ندارم نا

قطره هاي زندگيم

وقتي که بارون مي باريد ، غم از دلم شسته مي شد

انگار تموم خوبي ها ، براي ما دسته مي شد

وقتي که بارون مي باريد ، چشام جز تو نمي ديدن

دستام به جز گل نگات گلي ديکه نمي چيدن

جاده ي به تو رسيدن کوتاه ترين جاده مي شد

اونوقت که ديدن تو براي من ساده مي شد

وقتي که بارون مي باريد ، روي تو ديدني مي شد

ما دوتا باز ما مي شديم ، هيچکسي مانع نمي شد

وقتي که بارون مي بارِيد ، عشق ما هم تازه مي شد

دستاي من ز دست تو، به سادگي باز نمي شد

درسته که ندارمت اما بازم بارون مياد

بارون مياد تا بياريم خاطره هامون وبه ياد

مي دونم ديگه نميشه همديکه رو صدا کنيم

تو اونجا و من اينجا اما بيا دعا کنيم

بيا تا دعا کنيم ، هميشه بارون بباره

دعا کنيم که هيچکسي عشقشو تنها نذاره

 

بیا

 

نمی دونم چی شده یا گناهم چیه

ولی بعضی ها بهم توهین کردن

و گفتن برو بمیر

به چه دلیلی

چرا

منتظرم دلیلش رو خودش  بگه

اگه باز دلت گرفت از روزگار

لحظه ها ثانیه هات دبری شدن

بیا با من

بیا با من

بیا با من

بیا با من

فال هفته از تاریخ  20/01/1385  تا  27/01/1385

د فروردين ماه : با مسائل بسيار متضاد همه جانبه روبرو خواهيد شد . ديگران نخواهند توانست سر قولهايي که به شما ميدهند باقي بمانند . خود شما نيز مشکل ميتوانيد روی موضوع و هدف بخصوص متمرکز باشيد . سعي کنيد چند روزی را به مرخصي رفته و يا از ديگران دور بمانيد تا موقعيت مختلف زندگيتان را مورد مطالعه قرار داده و نظم و ترتيبي به افکارتان ببخشيد . عشق تنها مسئله ای خواهد بود که مي تواند برايتان دلگرمي بشمار بيايد د

دد ارديبهشت ماه : ذهنتان ، در مرحله بسيار فعال و پر انرژی قرار داد و ميخواهد دوست داشته باشيد و ديگران دوستتان داشته باشند و همه سعيتان را خواهيد نمود که ديگران را از خود راضي کنيد . در رابطه با رشته فعاليتتان با افرادی نشست و برخاست خواهيد نمود . اعتماد به خود و به ذهن خود را بيشتر سازيد زيرا که در مرحله سازندگي قرار داريد . عشق نقش بسيار زيبای خود را در زندگيتان بازی نموده و از سنگيني مشکلات زياد زندگي روزمره خواهد کاست د

دد خرداد ماه : از عکس العمل کساني که مورد توقع شما هستند ، حيزت زده خواهيد گشت . احتياج به آزادی فکری و روحي داريد و اگر در زندگي زناشوئي همسرتان نتواند اين موضوع را درک نموده و به آن احترام بگذارد ، نه تنها از نظر روحي بلکه زناشوئي نيز گرفتاريهايي پيدا خواهيد کرد . اما عشق ميتواند نقش بسيار اميدوار کننده در حفظ اميد به ادامه را در وجودتان شعله ور نگاه دارد . نامه های جالب توجه تری دريافت خواهيد نمود د

دد تير ماه : تصميم به مسافرتي چند روزه داريد و اگر بتوانيد اين آرزو را با گروه و دوستان به واقعيت برسانيد ، نه تنها از نظر مالي به نفع شما خواهد بود بلکه نزديکي بيشتری با ديگران پيدا خواهيد نمود . در رابطه با عشق ، بخصوصي رابطه بهم خورده ، گرفتاريهايي خواهيد داشت ولي اگر قصد داريد به همسر طلاق گرفته برگرديد ، بهتر است قبل از دست زدن به هر گونه اقدامي ، با ديگران نيز مشورت کنيد د

دد مرداد ماه : متاسفانه با هر کسي که تماس پيدا ميکنيد ، بدون اراده و ميل قلبي ، برخوردهای نه چندان مثبت بين تان بوجود ميايد . در دوره ای قرار داريد که بايد انتقادات ، حتي بيجا را تحمل کنيد و عکس العملي را در مقابل بي احترامي های ديگران نشان ندهيد . از نظر مالي با موفقيتهاي غير منتظره ای روبرو خواهيد شد . اما در رابطه با طلبکاران اگر با مصالحه و سياست رابطه برقرار نکنيد ، نگراني هايي را پيدا خواهيد کرد . مواطب سلامتيتان باشيد و سعي کنيد از خود خورديهای بيهوده بپرهيزيد د

دد شهريور ماه : آن کسي که از مدتها قبل به دوستي خود انتخاب نموده و مشکلاتتان را با او در ميان ميگذاريد ، به ناگهان بشما احساسي خيلي عميق تر از احساس يک دوست پيدا خواهد نمود . اين ميتواند آغاز يک رابطه بسيار زيبا و عميق عاشقانه باشد بشرطي که جرات آلوده شدن در آنرا بخودتان بدهيد . زندگي زناشوئي به هيچ عنوان تغيير مثبتي پيدا نخواهد نمود . از طرف موقعيت مالي و سلامتي نگراني نخواهيد داشت ولي در عوض از سوی بچه ها نگراني خواهيد داشت د

دد مهر ماه : زمانش رسيده است که دست به اقدام برنامه هائي که از مدتها قبل برنامه اش را ريخته بوديد ، بزنيد . با اين اقدام نه تنها بر اعصاب و جسمتان استراحت کامل خواهيد بخشيد بلکه از اين طريق جفت روياهايتان را پيدا نموده و اگر متاهليد پايه زندگي زناشوئيتان را محکمتر خواهيد نمود . موقعيت مالي بدون اينکه تحرک بخصوصي داشته باشيد ، کمترين نگراني برايتان ايجاد نخواهد نمود . ديدار از دوستان ديرينه ميتواند بسيار خوشايند باشد د

دد آبان ماه : ياد ميگيريد که در عين حال مي توانيد استقلال خودتان را حفظ کنيد ، قادريد که شريک بسيار خوبي برای ديگران باشيد . سرعت عملتان در اين دوره برايتان بسيار مثبت واقع خواهد شد و از طرف ديگر برای رسيدن به نيازهايتان بيقراری زيادی از خود نشان نخواهيد داد . در روابط عاشقانه لحظات بسيار لذت بخشي خواهيد داشت ولي در روابط زناشوئي آنچنان که بايد راضي باشيد ، نخواهيد بود . از کم سنهای خانواده شاد خواهيد گشت و امکان تولد بچه نيز وجود دارد د

دد آذر ماه : شايد شادی زيادی که از موفقيت اين دوره حس ميکنيد بخاطر فشارهای زيادی باشد که در چند ماهه گذشته تحمل نموده ايد ، شايد هم با رسيدن به هدفهای ديرينه و بخصوص مالي به استعداد و توانائي خودتان بيشتر اعتماد خواهيد نمود . بهر صورت کمتر روزی خواهد بود در اين دوره که بخاطر تحول مثبتي جشن نگيريد . اگر چه عشق ممکن است برايتان مهم باشد ولي سعي کنيد انرژی و فکرتان را روی هدفهای مهمتر متمرکز سازيد . خريدهای مهمي خواهيد نمود د

دد دی ماه : اگر کار ميکنيد ، متوجه خواهيد شد که يکي از کارمندان نسبت بشما احساس عاشقانه پيدا نموده است . حتي اگر اين احساس دوطرفه نيز باشد سعي کنيد مسائل عشقي را با کار آميخته نسازيد . متاهلين نيز با همفکری و درددل نمودن با همسرشان خواهند توانست مشکلات ديرينه را بکلي از زندگيشان بيرون بريزند . موفقيت بچه ها برايتان بسيار خوشحال کننده خواهد بود . ورود مسافری از راه دور فوق العاده خوشحالتان خواهد نمود د

دد بهمن ماه : سعي ميکنيد به زندگي خصوصيتان نظم و مفهوم بيشتری بخشيده و زمان تصميم گيريهايتان را کوتاه تر نمائيد . تصميم گرفته ايد که زندگيتان را هموارتر و دور از هر گونه گرفتاری سازيد و به همين دليل نيز دايره همنشينانتان را محدودتر ميسازيد و خط و مرزی بين دوستان واقعي و آنهائي که نسبت به هر موفقيت شما حسادت مي ورزند ، تعيين ميکنيد . عشق به ناگهان در زندگي مجردين پيدا شده و نقش بسيار مهمي بازی خواهد نمود د

دد اسفند ماه : مجبور خواهيد شد روی مسئوليتهای مالي خود بيشتر تمرکز کنيد . با پيدا شدن منبع جديد مالي ، توام خواهد بود با پايان مشکلات مالي در اين دوره . اغلب طلبهایتان را دريافت نموده و به اکثر بدهي های خود پايان خواهيد بخشيد . در زندگي زناشوئي لحظات بسيار شيرين و لذت بخشي تجربه خواهيد نمود . در زندگي عشقي همچنان سر تصميم گرفتن برای ادامه يا قطع بلاتکيف خواهيد بود . اگر عشق به ريسک نمودن های مالي داريد ، مطمئن باشيد که در اين دوره از همين طريق مبلغ قابل توجهي کسب خواهيد نمود

به نام اووووو

به نام خدایی که تنها دلیل من برای زندگی کردن است

یه وقتایی بود که انقدر از خودم بدم می یاد که از خودم حالم به هم می خوره می گم اون کسی بود که در جواب عشق تو فقط یه خنده ی زهر آلود کرد یعنی من براش پشیزی ارزش نداشتم ولی بعد به خودم گفتم پسر شاید اون اصلا ارزش این همه اشک ریختن و... نباشه ولی هر چی  هم باشه اون به من یه کمک بسیار بزرگ کرد که هر وقت ببینمش به پاش می افتم و ازش تشکر می کنم چون اون باعث شد من به یاد عشق واقعیم یعنی مظهر تمام زیبایی ها (الله) بیافتم واینو از یاد نبریم که الله عشق واقعی همه ی ماست پس همیشه در ذکر و یاد عشق واقعیمون باشیم. 

به چشمانت بیاموز که هر کسی ارزش دیدن ندارد

به چشمانت بیاموز که به چشم براه بودن عادت نکنند

بیاموز که به در خیره نمانند

به چشمانت بیاموز که برای هر کسی بیخواب نشوند

به زبانت بیاموز که هر اسمی ارزش جاری شدن ندارد

به زبانت بیاموز به هر کسی نگوید دوستت دارم

به لبانت بیاموز که هر لبی ارزش بوسیدن ندارد

به پاهایت بیاموز که هر راهی ارزش رفتن ندارد

به آن دو بیاموز که به رفتن عادت نکنند

به اشکهایت به آن مرواریدها که بسیار عزیز هستند بیاموز که برای هر کسی نریزند

به گیسوانت آن موج سیاه بیاموز که برای هر کسی افشان نشود

به دستانت بیاموز به آن دو بیاموز که هر دستی ارزش لمس کردن را ندارد

به قلبت بیاموز همیشه عاشق باشد و عاشق هر کسی نباشد

 

خواب دیدم.....................

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود

وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

بالش زیر سرم از سنگ بود

غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

ناله میکردم ولیکن بی جواب

تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

خسته بودم هیچ کس یارم نشد

زان میان یک تن خریدارم نشد

هر که آمد پیش حرفی راند و رفت

سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه رفیقی , نه شفیقی , نه کسی

ترس بودو وحشت و دلواپسی

آمدند از راه نزدم دو ملک

تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست

آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ای گنه کار سیه دل بسته پر

نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو

کارهای نیک و زشتت را بگو

گفت بنده عمر خود کردی تباه

نامه اعمال تو گشته سیاه

ما که ماموران حق داوریم

نک تو را سوی جهنم میبریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود

دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دلفکار

می کشیدندم به خفت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانیش فوق کهکشان

چشمهایش زندگانی می سرود

درد را از قلب آدم میزدود

گیسوانش شط پر جوش و خروش

در رکابش قدسیان حلقه بگوش

صورتش خورشید بودو غرق نور

جام چشمانش پر از شط طهور

خاک پایش حسرت عرش برین

طره ای از گیسویش حبل المتین

بر سرش دستار سبزی بسته بود

بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

در قدوم آن نگار مه جبین

از جلال حضرت عشق آفرین

دو ملک سر را به زیر انداختند

بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه

آمده اینجا حسین فاطمه

صاحب روز قیامت آمده

گوئیا بهر شفاعت آمده

سوي من آمد مرا شرمنده كرد

مهربانانه به رويم خنده كرد

گفت آزادش كنيد اين بنده را

خانه آبادش كنيد اين بنده را

اين كه اينجا اينچنين تنها شده

كام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است

گريه كرده بعد شيرش داده است

بارها بر من محبت كرده است

سينه اش را وقف هيئت كرده است

اين كه ميبينيد در شور است و شين

ذكر لالائيش بوده يا حسين

ديگران غرق خوشي و هلهله

ديدم او را غرق شور و  هروله

با ادب در مجلس ما مي نشست

او به عشق من سر خود را شكست

سينه چاك  آل زهرا بوده است

چاي ريز مجلس ما بوده است

خويش را در سوز عشقم آب كرد

عكس من را بر دل خود قاب كرد

اسم من راز و نيازش بوده است

خاك من مهر نمازش بوده است

پرچم من را به دوشش مي كشيد

پا برهنه در عزايم مي دويد

اقتدا بر خواهرم زينب نمود

گاه مي شد صورتش بهرم كبود

بارها لعن اميه كرده است

خويش را نذر رقيه كرده است

تا كه دنيا بوده از من دم زده

او غذاي روضه ام را هم زده

اين كه در پيش شما گرديده بد

جسم و جانش بوي روضه مي دهد

حرمت من را به دنيا پاس داشت

ارتباطي تنگ با عباس داشت

نذر عباسم به تن كرده كفن

روز عاشورا شده سقاي من

گريه كرده چون براي اكبرم

با خود او را نزد زهرا مي برم

هر چه باشد او برايم بنده است

او بسوزد صاحبش شرمنده است

در مرامم نيست او تنها شود

باعث خوشحالي اعدا شود

در قيامت عطر و بويش مي دهم

پيش مردم آبرويش مي دهم

باز بالاتر به روز سرنوشت ژ

مي شود همسايه من در بهشت

آري آري هر كه پابست من است

نامه اعمال او دست من است

 

 

 

منو هم دعا كن............يا حق