نفرین

 

غربت من هر چی که هست از با تو بودن بهتر

آخر خط زندگی این نفسای آخر

وقتی دارم با هر نفس از این زمونه سیر میشم

وقتی با یه زخم زبون ازاین و اون دلگیر میشم

این آخر راه دیگه باید که تنها بمونم

تنها تو اوج بی کسی تو غربت آروم بگیرم

باید برم باید برم باید که بی تو بپرم

آخ که چه سنگین می زنه این نفسای آخرم

سکوت من نشونیه رضایتم نیست می دونی

دلمو حالا می تونی از سوی چشمام بخونی

بگو آخه جرمم چیی که باید این جور بسوزم

هیچی نگم داد بزنم لبامو رو هم بدوزم

در به در غزل فروش منم که گیتار میزنم

با هر نگاه به عکست انگارمن خودمو دار میزنم

نفرین به عشقو عاشقی نفرین به بختو سرنوشت

به اون نگاه که عشقتوتو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تونفرین به عشق منو تو

به ساده بودن منوبه اون دل سیاه تو

نفرین به عشقو عاشقی نفرین به بختو سرنوشت

به اون نگاه که عشقتوتو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تونفرین به عشق منو تو

به ساده بودن منوبه اون دل سیاه تو

حیف....................................................

حیف عمری که هدر شد حیف روزایی که سر شد

حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم

حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبر نداشتم

حیف شب ها که نشستم با خیالت زیر مهتاب

حیف وقتی که تلف شد واسه دیدن تو تو خواب

حیف با وفایی من حیف عشق و اعتقادم

حیف اون دسته گلی که توی پاییز به تو دادم

حیف فرصت های نقره م حیف عمرم و دقیقه م

حیف هرچی به تو گفتم راست راستی حیف سلیقه م

حیف عمری که هدر شد حیف روزایی که سر شد

حیف قلبم که یه روزی دادمش دستت امانت

حیف اعتماد اون روز حیف واژه ی خیانت

حیف اشکایی که ریختم واسه تو دم سپیده

حیف احساس طلایی حیف این عشق و عقیده

حیف شادی توی روزی که می گن تولدت بود

حیف عاشقی که گفتی اولش کار خودت بود

حیف جمعه های دلگیر حیف شنبه های رنگی

حیف اون روز که نوشتم چشای به این قشنگی

حیف فکرایی که کردم واسه جستن بهونه

حیف عشقی که کسی نیست حالا قدرشو بدونه

حیف عمری که هدر شد حیف روزایی که سر شد

عشق..............

عشق يعني لايق مريم شدن ... عشق يعني با خدا هم دم شدن ... عشق يعني جام لبريز از شراب ... عشق يعني تشنگي يعني سراب ... عشق يعني خواستن و له له زدن ... عشق يعني سوختن و پر پر زدن ... عشق يعني سال هاي عمر سخت ... عشق يعني زهر شيرين ، بخت تلخ ... عشق يعني با " خدا يا " ساختن ... عشق يعني چون هميشه باختن .... يعني حسرت شب هاي گرم ... عشق يعني ياد يک روياي نرم .... عشق يعني يک بيابان خاطره ... عشق يعني چهار ديوار بدون پنجره ... عشق يعني گفتني با گوش کر ...

درس محبت

 

 

آه اي دل غمگين، كـه به اين روز فكندت؟! فريـاد كـه از يـاد برفت آن هـمه پندت

اي مرغـك سرگشـته،كداميـن هوس‌آموز بي‌ بال و پَرَت ديد و چنيـن بست به بندت؟

 اي آهـوي تنهـاي گـريـزانِ پـريشـان خون مي‌چكـد از حلقـه‌ي پيچان كمندت

 اي جـام بـه هـم ريختـه، صد بار نگفتم: بـا سنـگـدلان يـار مشـو مي‌شكننـدت

آه، اي دلِ آزرده، دريـن هستـي كـوتـاه آتـش بـه سـرم مـي‌رود،

 از آه بلنـدت جـان در صدف شعر، گُهر كردي و گفتـي صـاحب‌نظراننـد،

 پشـيـزي بِـخـرندت ارزان‌تـرت از هيـچ گـرفتنـد و گذشتنـد

 امـروز ندانـم كه فـروشنـد به چنـدت؟ جـان دادي و درسي به جهـان يـاد گرفتي

ارزان‌تـر از ايـن، درس محبـت ندهنـدت!

افسوس

تقدیم به اونی که دیگه عزیز دلش نیستم!!

از تو مهربان تر کیست که دردهایم را با او در میان بگذارم و زخمهای دلم را

پیش رویش بشمارم؟

از تو آیینه تر کیست که هزار توی روحم را به من نشان دهد،بی آنکه

سرزنشم کند؟

در شبهایی که ماه و ستارگان و آتشکده ها و فانوسها هر یک به سویی

می گریزند،جز تو چه کسی شمعی در دلم روشن می کند؟

خوبا،مرا به خاطر همه ی نامه هایی که برای تو ننوشتم،ببخش!مرا به خاطر

همه ی آوازهایی که برای تو نخوانده ام،ببخش

من می توانستم در یک بعد از ظهر زیبا شاخه ای گل به تو بدهم،اما پاییز

اجازه نداد !!!

بهترینا،صدایم راببخش! لبهایم را ببخش! اشکهایم را ببخش!

از تو مهربانتر کیست که سرگذشت دستهایم را برایش بنویسم و از فاصله

ها گله کنم؟

 

 

بشکن و منتظر نمون

دل واسه ی شکستنه

اما فقط یادت باشه

این دفعه نوبت منه

میخوای بمون میخوای برو

پای خودت خوب وبدش

اما اگه میخوای باشی

رفاقتی بزن قدش

بشکن و منتظر نمون

دل واسه ی شکستنه

خیال می کردی قلب من

تاب شکستن نداره

منتظری بازم دلم

پیش دلت کم بیاره

مرام ما تو عاشقی

یکدلی وصداقته

وقتی میگم نوکرتم

این آخر رفاقته!!

 نتایج قرعه کشی موبایل

نتایج قرعه کشی بر اساس 2 رقم آخر
2 رقم آخر اولویت 2 رقم آخر اولویت 2 رقم آخر اولویت 2 رقم آخر اولویت 2 رقم آخر اولویت
01  40 21  32 41  85 61  96 81  58
02  9 22  30 42  15 62  100 82  61
03  97 23  66 43  45 63  78 83  10
04  38 24  74 44  51 64  69 84  11
05  29 25  57 45  6 65  19 85  54
06  28 26  41 46  27 66  99 86  79
07  1 27  43 47  34 67  55 87  12
08  72 28  76 48  20 68  90 88  24
09  37 29  95 49  23 69  26 89  89
10  14 30  77 50  87 70  70 90  80
11  46 31  56 51  52 71  84 91  49
12  73 32  13 52  75 72  25 92  86
13  71 33  16 53  18 73  47 93  48
14  31 34  17 54  81 74  82 94  33
15  88 35  83 55  2 75  62 95  64
16  50 36  68 56  59 76  63 96  39
17  60 37  5 57  91 77  93 97  65
18  98 38  44 58  3 78  92 98  36
19  53 39  4 59  22 79  21 99  67
20  7 40  94 60  8 80  35 00  42

زمان واگذاری اولویت ها به شرح زیر می باشد:

خرداد 1-2
تیر 3-6
مرداد 7-13
شهریور 14-20
مهر 21-28
آبان 29-36
آذر 37-45
دی 46-54
بهمن 55-63
اسفند 64-72
فروردین 86 73-81
اردبیهشت 86 82-90
خرداد 86 91-100

 

محنت عشق

 

عاشقي محنت بسيار کشيد 

تا لب دجله به معشوقه رسيد
         

 نشده از گل رويش سيراب 

 که فلک دسته گلي داد به آب
   

 نازنين چشم به شط دوخته بود

 فارغ از عاشق دلسوخته بود
      

 ديد در روي شط آيد به شتاب 

 نوگلي چون گل رويش شاداب
       

 گفت به به چه گل زيباييست 

 لايق دست چو منِ رعناييست
      

 حيف از اين گل که برد آب او را

 کند از منظره ناياب او را

 

زين سخن عاشق معشوقه پرست

 جست در آب چو ماهي از شست
          

 خواست کازاد کند از بندش 

 نام گل برد و در آب افکندش
         

 گفت رو تا که زهجرم برهي

 نام بي مهري بر من ننهي
            

 مورد نيکي خاصت کردم 

 ازغم خويش خلاصت کردم
   

  باري آن عاشق بي چاره چو بط 

  دل به دريا زد و افتاد به شط
     

  ديد آبي ست فراوان و درست 

  به نشاط آمد و دست از جان شست
     

  دست و پايي زد و گل را بربود

سوي  دلدارش پرتاب نمود
      

  گفت  کاي افت جان سنبل تو

  ما که رفتيم، بگير اين گل تو!
          

 جز براي دل  من بوش مکن

 عاشق  خويش فراموش مکن
        

  بکنش  زيب سراي دلبر من

 يادِ آبي که گذشت از سر من

تو را دوست دارم

ميخواهم آينه اي باشم زلال،هر چه شكسته تر بهتر،تا هفت هزار بار در من تكثير شوي.....تا هفت هزار بار خورشيد شكفتن خويش را در من تماشا كنند.

ميخواهم سلامي باشم بر لبان تو و صبحگاهان به سمت گلهاي سرخ بوزم و سنگهاي سر سخت را حتي از خواب گران بيدار كنم.

ميخواهم ترانه اي باشم در كوچه اي كه جز عاشقان رهگذري ندارند و به روزهاي خاطره انگيز ديدار ، خوشامد بگويم.

آه،اي اشكهاي معصوم! به من بگوييد چه وقت از مژگان احساس فرو ميريزید و چه وقت گلبرگهاي تنهايي را تر می كنيد!به من بگوييد چه وقت بالهاي فرشتگان را ميشوييد!

قسم به روزهاي با طراوتي كه هر گز نخواهم ديد،قسم به صداي  دلنشيني كه هرگز نخواهم شنيد قسم  به  گلهاي  رنگارنگي كه هر گز نخواهم بوييد و قسم به سوالهايي كه هر گز از تو نخواهم پرسيد ،تا آخرين فرو رفتن و برآمدن نفس،تورا از ياد نخواهم برد.

ميخواهم با لهجه اي ملكوتي، شب و روز تو را تلاوت كنم و در سبزينگي ستاره ها از بهار بگويم.

بهار مجال فرصتي است كه سجاده خيال را پهن كنم و در ستايش تو نماز بخوانم.

خواب..................

من خواب ديده ام
من خواب يك ستاره قرمز ديده ام
و پلك چشم ام هي مي پرد
و كفش هايم هي جفت مي شوند
و كور شوم اگر دروغ بگويم
كسي مي آيد
كسي بهتر
كسي كه مثل هيچ كس نيست
و مثل آن كسي است كه بايد باشد
و قدش از درخت هاي خانه معمار هم بلندتر است
و صورت اش
از صورت امام زمان هم روشن تر
و اسم اش آن چنان كه مادر
در اول نماز و آخر نماز صداش مي كند
يا قاضي الحاجات است
و مي تواند
تمام حرف هاي سخت كتاب كلاس سوم را
با چشم هاي بسته بخواند
من پله هاي پشت بام را جارو كرده ام
و شيشه هاي پنجره را هم شسته ام
كسي مي آيد
و شربت سياه سرفه را قسمت مي كند
و نمره مريض خانه را قسمت مي كند
و سهم ما را مي دهد
من خواب ديده ام

قفس

 

چشمهایش را بست

و به ظلمی که به او می کردند لحظه ای اندیشید:

چه ستمکارانه

 زندگی را قفس آلوده برایش کردند

و چه بی شرمانه

میله های قفسش را گل نیلوفری آزین کردند

کمی ارزن که به ارزانی آزادی بود

و کمی آب که انگار همین ها کافیست به درون قفسش آوردند

.................

راستی هم خوبند؟!!

آن کسانی که قفس می سازند

و پرنده به درون قفسی می آرند که پر از آزادیست

دور از دست خطر:

یک پرنده حتی سهم یک گربه نخواهد بودن

و کسانی که به یک تیر و کمان چشم هاشان همه دنبال پریدن ها هست

بی نصیب از همه جا می مانند

و پرنده باید عوض این همه خوشبخت شدن

فکر پرواز و پریدن ها را گو شه ای پشت قفس جا گذارد به ابد

قفس خوشبختی!

در ازای پر خود را بستن

و به پرواز و پریدن هرگز دل ندادن،

هرگز!!

.....................

چشم هایش شد باز

و ستم ها را دید

و از آن دام پرید

و  به پرواز و پریدن بالید

و به وخشبختی پاینده رسید

 

کاش...............

کاش یک لحظه به جایم بودی

تا بدانی که چه دردی دارد:

وقتی اندازه سنگینی یک کوه دلت غمگین است

و به اندازه تنهایی یک چاه تو هم تنهائی

و به اندزه آوارگی باد تو هم آواره

کاش یک لحظه به جایم بودی

تا بفهمی که چه دردی دارد:

باغبانی که تبر می سازد

و درختی که به اندیشه هیزم شدن شدن از سبز شدن دل کنده

و اجاقی که از آتش خالیست

کاش یک لحظه به جایم بودی

تا بدانی که چه دردی دارد

وقتی از عشق نداری سهمی

و در آنجا که دلی هست وسیع

نیست یک ذره برایت جایی

کاش یک لحظه به جایم بودی

نه پشیمانم از این گفته خویش

که اگر یک لحظه

و فقط یک لحظه

تو به جایم بودی می شکستی آسان

نه پشیمانم از این گفته خویش

کاش هرگز تو نباشی چون من...

گله

 
صبر کن یک لحظه

با تو حرفی دارم     گله هایی دارم   صبر کن یک لحظه

گله از چشمانت :

که مرا هیچ ندید

گله از دستانت:

که به دستم نرسید

گله از بودنم و احساست:

گله از این که چرا من هستم؟

وقتی احساس نکردی من را

....................

وای انگار تو هم دلسنگی

که مرا بیشتر از آنچه که حقم بوده

باز آزاردهی باز بر دار کنی

و بخندی بر عشق و برای من آویخته بر دار نگاه

قهقهه سر بدهی؟

مهربان باش کمی!

خوب احساس بکن شعر مرا

تا بجوشد چشمه از دل سنگی تو

.......

می توانی آری

مثل دریا باشی

بیش از آنچیز که داری بخشی!

می توانی آری!

 

بغض

 

 

 

تو نگاهم کردی                             

دستپاچه و کمی تند سلامت کردم

نفسم سنگین شد

قلبم افزود به تکرار تو در رگهایم

در دلم ولوله ای بر پا شد

به کناری رفتیم،

 پای یک سرو بلند،

 روی یک نیمکت چوبی خشک،

غرق در حس شکفتن گشتیم

ترس دستان مرا می لرزاند

 و تو اما خندان

شاید از طرز شکوفائی من!

از دلم پرسیدی،

با صدای که به موسیقی باران می ماند

گفتی آیا  دلت از صاعقه گرم نگاهی به خودش لرزیده؟

همچنان خندیدی

 شاید آن لحظه تو با خود گفتی :

پسرک ترسیده

باز هم پرسیدی

و شروع کردم من از دلم ثانیه هایی گفتن

کلمات از پی هم ،

مثل یک سلسله کوه از دلم بیرون زد،

تا رسیدم به همان واژه که پر بود از تو

ناگهان بغض همان واژه گلویم را بست

هر چه کردم نتوانستم از آن واژه بگویم با تو

راستی می دانی واژه بغض من آن روز چه بود؟

واژه بغض من آن روز...

سکوت تو

ميدانم که
             هميشه سکوت تو
                                    يک اعتراض است
                                             اعتراضي که امروز باران خشم مي بارد

ميدانم که
             سکوت تو
                            هيچگاه دليلي بر صداقت من نيست
                                         مي دانم
                                     نگو که نميداني
                       من سکوت تو را هميشه آزاري ديده ام

                   که هزاران حرف را ياراي برابري با آن نيست

سکوت تو
             هميشه شاهنامه اي حرف ناگفته دارد
                                  سکوت تو
                         لياقت مي جويد تا فرياد شود
                           اما چه ميشود کرد
                 که مرا هميشه فقط  لايق سکوت ميداني

                            و هرگاه دلت خواست
                                 سکوت کردي
                          و جواب سکوتت را نيز
                                     شايد
                                سکوت ميداني

باز هم نميدانم..............
                                    بگذريم
                                 شايد سکوت تو
                                فرياد نفرت است
                           و سهم من از اين نفرت 
                             همان سکوت است

شاید ...............

         اما  چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلممممممممممممم

دلم امشب زمستانی است        پرپر میزند  

جز صدای زوزه باد  هرجا سکوت است    اما ابرها را گم کرده ام   باران نمی بارد

نمیدانم چرا اشکم نمی آید؟   

اگر باران به یاد غصه های آسمان است 

خدایا  پس چرا اشکم که دریا غصه دارد  یک دم نمی بارد

همه در ظاهر سکوتند    اما شیپورها آواز دارند    

  حتی گریه ها هم دیگر صدایم نمی کنند

و امروز باز هم   قاصدک پیر دهکده   سکوتت را  سکوتم داد

و  دست نیاز حرفهایم   خسته از التماس  التماسم میکند   که دیگر بس است

آری شاید دیگر بس است  .......................

گل سرخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

 

گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش

دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش

خونه ي اون حالا تو يه گلدون سفالي بود

جاي يارش چه قدر تو اين غريبي خالي بود

يادش افتاد كه يه روز يه باغبون دوبوته داشت

يه بهار اون دو تا رو كنار هم تو باغچه كاشت

با نوازشاي خورشيد طلا قد كشيدن

قصشون شروع شد و همش به هم مي خنديدن

شبنماي اشكشون از سر شوق و ساده بود

عكس ديوونگيشون تو قلب هم افتاده بود

روزاي غنچگيشون چه قدر قشنگ و خوش گذشت

حيف لحظه هايي كه چكيد و مرد و برنگشت

گلاي قصه ي ما ، اهالي شهر ، بهار

نبودن آشنا با بازي تلخ روزگار

فكر مي كردن هميشه مال همن تا دم مرگ

بميرن ، با هم مي ميرن از غم باد وتگرگ

يه روز اما يه غريبه اومد و آروم وترد

يكي از عاشقاي قصه ي ما رو چيد و برد

اون يكي قصه ي اين رفتن و باور نمي كرد

تا كه بعدش چيده شد با دستاي سرد يه مرد

گلاي قصه ي ما عاشقاي رنگ حرير

هر كدون يه جاي دنيا بودن و هر دو اسير

هيچكي از عاقبت اون يكي با خبر نبود

چي مي شد اگه تو دنيا ، قصه ي سفرنبود

قصه ي گلاي ما حكايت عاشقياس

مال ياسا ، پونه ها ، اطلسيا ، رازقياس

كه فقط تو كار دنيا ، دل سپردن بلدن

بدون اينكه بدونن ، خيليا خيلي بدن

يكيشون حالا تو گلدون سفال ، خيلي عزيز

اون يكي برده شده واسه عيادت مريض

چه قدر به فكر هم ، اما چقد در به درن

اونا ديگه تا ابد از حال هم ، بي خبرن

روزگار تو دنياي ما قربوني زياد داره

اين بلاها روسر خيلي كسا در مي ياره

بازياش هميشه يك عالمه بازنده داره

توي هر محكمه كلي برگ و پرونده داره

اين يه قانون شده كه چه تو زمستون ، چه بهار

نمي شه زخمي نشد از بازياي روزگار

اگه دست روزگار گلاي ما رو نمي چيد

حالا قصه با وصالشون به آخر مي رسيد

ولي روزگار ما هميشه عادتش اينه

خوبا رو كنار هم مي ياره ، بعدم مي چينه

كاش دلايي كه هنوزم مي تپن واسه بهار

در امون بمونن از بازياي تلخ روزگار


بی تو هرگز با تو

بی تو هرگز ، با تو عمری

بی تو هرگز نمی خواهم به آرزوهام برسم

با تو عمری می تونم به هر چی می خواهم برسم

با تو جون می گيرم ، رويه چشمام جاته

همه عشق من ، اون دو تا چشماته

راضی بشو به بودنم ، بدون كه عاشقت منم ، بی تو ميميرم

نمی دونی چی ميكشم از دست تو تويه همه دقايقم

ببين هنوز به عشقتو ،عاشقمو همون آدم سابقم

بی تو من می ميرم ، دلم ميگيره

بی تو هر جا باشم ، همه جا دلگيره

بی تو بودن سخت برام ، عاشقمو تو را می خواهم

بی تو ميميرم

طالع بینی مصری

طالع بيني و تحليل شخصيت بار اساس ماه تولد و روز ( دهه اول ، دوم و سوم هر ماه از سال )

 

اين نوع طالع بيني که به طالع بيني مصري معروف است بر اساس ماه تولد با توجه به روز تولد که در کدام دهه از ماه است مي باشد

لطفا ماه تولد خود را انتخاب کنيد:

دلتنگی

برای دلتنگی هام

چرا عادت می دی من رو به دستات ،اونم وقتی که دستات موندنی نيست

چرا می خوای بشم پابند چشمات ، تو که عشقی تو چشمات خوندنی نيست

تو که لبريزی از شوق پريدن پری از فکر کوچ و پر کشيدن

برای چی منو وابسته می خوای تو که چشمای زيبات موندنی نيست

آخه من که بهت ظلمی نکردم که تو قصد تلافی داشته باشی

می خوام يه کم به حرفام فکر کنی تو اگه وقت اضافی داشته باشی

بگو که به چه جرم و چه گناهی ميخوای کاری کنی که وقتی رفتی

من عاشق شده بی تو بسوزم  که تو شيدای کافی داشته باشی ؟

منو راضی نکن با نازو بوسه جوابم رو بده حالا نه فردا

آخه از سردی دست تو پيداست که فردایی نداره قصه ی ما

تو که دستات يخه مثل زمستون تو که عاشق نميشی زير بارون

چرا من رو می خوای مجنون مجنون چرا من رو می خوای رسوای رسوا؟

همين حالا بگو واسه چی بايد به تو عادت کنم يار مهاجر

چرا ميخوای توی دلتنگی عشق بميره شاعر تنهای تنها ؟

چرا ميخوای توی دلتنگی عشق بميره شاعر تنهای تنها؟

دلم گرفته...............

دلم گرفته..

رهگذر عاشق

از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم
بارون ببار دلم گرفته

برای گم کردن خویش
رها شدن از کم و بیش
برای در خود گم شدن
جدا از این مردم شدن

بهانه ی گریه می خوام
بهانه ی فریاد زدن
بیا تو باش ای مهربان
بهانه ی گریه ی من

از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم
بارون ببار دلم گرفته

از من دیگه هیچی نمونده
یه قصه ام صد باره خونده
امروز هوا هوای گریه س
گونه هامو بارون پوشونده

ابر غمم بارون نمی شه
درد سکوت درمون نمی شه
بخون برام از پشت شیشه
درد سکوت درمون نمی شه

از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم
بارون ببار دلم گرفته